
زندگینامه شهید مطهری -1
بهاران
در روز 13 بهمن 1298 شمسی، خدای کریم به عالم ربانی حاج شیخ محمد حسین مطهری و همسر مؤمنش ـ سکینه ـ فرزندی هدیه کرد[1] که مرتضی نامیده شد و برای آن خانوادة پاک، بهاران را به ارمغان آورد.
مرتضی کم کم دوران کودکی را پشت سر گذاشت. او که علاقة عجیبی به حقیقت و معنویت داشت با شور و شوق فراوان، نزد پدر شروع به آموزش کرد و عاقبت این اشتیاق، وی را به مکتب کشاند و به دیدار گُلهای آن بوستان رساند.
بوی خوش گلستان
او در دوازده سالگی عطر روح بخش گلستان بزرگ حوزة علمیة مشهد را احساس کرد و عاشقانه به آن جا روی کرد[2] و چنان پر تلاش و منظم به تحصیل مشغول شد که باعث شگفتی اهل بصیرت گردید.
رفته رفته افکاری بلند و سؤالهایی سرنوشت ساز برایش آشکار شد جهان آفریدة کیست؟ خدا چگونه صفاتی دارد؟ انسان برای چه آفریده شده است؟ و... این پرسشها همة فکر او را به خود مشغول ساخته بود. در آن زمان مرتضی آرزو میکرد که روزی بتواند در درس میرزا مهدی شهیدی رضوی ـ مدرس فلسفة الهی ـ حاضر شود، اما این آرزو برآورده نشد و آن استاد در سال 1355 قمری درگذشت.[3]
سرانجام مرتضی در سال 1316 شمسی در زمانی که حکومت سیاه رضاخان بیداد میکرد و ظلمت همه جا را فرا گرفته بود، به دنبال نور و فضیلت راهی حوزة علمیه قم شد تا روح تشنهاش را از کوثر قرآن و زمزم عترت سیراب کند.[4]
مطهری به دنبال یافتن گنج علم و فضیلت، با شور و علاقهای وصف نشدنی، به تلاش و فعالیت پرداخت. پشتکار و کثرت مطالعة او همة اهل علم را در مدرسة فیضیه شگفت زده کرد.[5]
او آرام و قرار نداشت، منتظر و تشنه به دنبال گمشدهای بود در این هنگام ستارهای بدرخشید و او را به مقصود رساند. حضرت امام خمینی ـ الگوی علم و تقوا ـ درس اخلاق تشکیل داد و به نور افشانی و انسان سازی پرداخت.
مطهری به زیارت آن استاد بزرگ نایل آمد و از سرچشمة زلال او سیراب شد.[6] این درس در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم علمی آن. درس «یافتن» و «رسیدن» بود نه فقط «دانستن» و «آموختن».
مرتضی از سویی، غرق در مطالعه و تحصیل و تدریس و از سویی دیگر یکی از مهمترین کارهایش و بلکه عالیترین و مهمترین فعالیتش، راز و نیاز و مناجات نیمه شب و اشک سحری بود. او شیرینی و لذتی از این کار مبارک و سعادت آفرین، احساس میکرد که شب تیرة زندگیش را تبدیل به روز روشن مینمود.
دانش اندوزی
مطهری با دقت، سرعت، نظم و تلاشی ستودنی به آموختن علوم اسلامی مشغول شد او نزد آیة الله صدوقی، کتاب «مطوّل» را فرا گرفت و در محضر آیة الله مرعشی نجفی، «شرح لمعه» را بیاموخت. او هم چنین از استادانی بزرگ همانند آیات سید صدر الدین صدر، سید محمد رضا گلپایگانی، سید احمد خوانساری، سید محمد تقی خوانساری، سید محمد حجت، سید محمد محقق یزدی ـ معروف به داماد ـ انگجی و میرزا مهدی آشتیانی ـ که سلام خدا بر همگی آنان ـ در علوم گوناگون بهرهمند شد.
دیدار با عالم ربانی حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی، مرتضی را وارد دنیایی جدید و شگفت انگیز کرد. حاج میرزا علی آقا با نهج البلاغه میزیست، با آن تنفس میکرد و روحش با این کتاب همدم و جملههای گرانقدر آن، ورد زبانش بود. و مهمتر آن که به هر آن چه میدانست عمل میکرد و راستی که مرد حقیقت و معنویت بود.[7]
مطهری، تحصیل رسمی علوم عقلی و فلسفی را در سال 1323 شمسی آغاز کرد.[8] او بحث حکمت از «شرح منظومه» حکیم سبزواری و مبحث نفس از «اسفار اربعه» صدر المتألهین شیرازی را در محضر امام خمینی آموخت.[9]
وی بعد از ورود آیة الله بروجردی به قم، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کرد[10] و از بحثهای مجتهد پرور آن عالم ربانی بهرهمند شد. او پیش از رسیدن به مرحلة اجتهاد، از آیة الله بروجردی تقلید میکرد.[11]
مطهری، درس اصول فقه را از «مباحث عقلیه» به طور خصوصی از حضرت امام خمینی فرا گرفت[12] و راز و رمز اجتهاد را از آن حکیم الهی و فقیه وارسته بیاموخت.
در سال 1329 ش. استاد مطهری در محضر درس استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی حاضر شد و مبحث «الهیّات» از کتاب «شفا» (تألیف ابو علی سینا) را از آن حکیم بزرگ بیاموخت.[13]
علامه طباطبایی، درس دیگری ـ غیر از الهیات شفا ـ در فلسفه شروع کرده بود که در شبهای پنج شنبه و جمعه تشکیل میشد. این درس خصوصی بود و در آن جمعی از فاضلان حوزة علمیه قم، از جمله آیة الله دکتر بهشتی، امام موسی صدر، استاد مطهری، دکتر احمد احمدی و... شرکت میکردند[14] ثمرة مبارک این مجمع علمی بزرگ، شاهکاری جهانی در کلام و فلسفه است به نام کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم». سهم مطهری در آفرینش این اثر پْر بار و ماندگار، اگر بیشتر از علامه طباطبایی نباشد، بدون شک، کمتر نیست.
استاد مطهری، هم چنین در دوره تحصیل هم فکر و یار و یاور سازمان انقلابی و اسلامی «فدائیان اسلام» بود.[15] این حزب سیاسی اسلامی که در سال 1324 شمسی، از سوی روحانی مبارز سید مجتبی نواب صفوی تشکیل شد نقش مؤثری در مبارزه با ستمگران و استبداد داشت.
مطهری، علاوه بر مباحثة دروس اصولی، فقهی و فلسفی، خود حوزة تدریس داشت. او از جمله کتابهای ذیل را تدریس کرد:
«مطوّل» (در علم معانی، بیان و بدیع)،
«شرح مطالع» (در علم منطق)،
«کشف المراد» (در علم کلام و عقاید)،
«رسائل» و «کفایه» (در علم اصول فقه)،
«مکاسب» (در فقه)
«شرح منظومه» و «اسفار» (در فلسفه).[16]
هجرت به تهران
استاد مطهری در سال 1331 هجری شمسی با دختر آیة الله روحانی (ره) ازدواج کرد[17] و در همان سال ـ در حالی که به مدرسی مشهور بود ـ به تهران هجرت کرد.[18] علت این هجرت را برخی تنگدستی شمردهاند،[19] اما سببش هر چه بود، باید آن را لطف خفیّ الهی شمرد زیرا حضور مطهری در تهران و در جمع دانشگاهیان و روشنفکران، سراسر خیر و برکت و مایة تربیت و هدایت شد.
استاد مطهری از ابتدای ورود به تهران، به سازندگی و نور افشانی پرداخت. او در مدرسة مروی، آموزش فلسفه اسلامی را به شکل تطبیقی و مقایسهای برای جویندگان حکمت و حقیقت، آغاز کرد.[20]
سخنرانیهای روشنگر و مفید استاد، همزمان با تدریس در مدرسة مروی، در تهران آغاز شد. او توجه بسیاری به حل شبهات و پاسخگویی به سؤالهای موجود دربارة معارف اسلامی داشت و با مطالعه، تحقیق، دقت، تلاش و اخلاص، در این راه موفق شد.
در سال 1333 استاد مطهری تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد. استاد در دانشکدة معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) آن دانشگاه بیش از بیست سال به مبارزة عالمانه با جهل، مادّیگری و غربزدگی پرداخت.
رفتار ایشان با دانشجو به قدری صمیمی بود که دانشجو به استاد عشق میورزید و مْرید او بود.
استاد مطهری در آن دانشکده، دورههای لیسانس و دکترا، کلیات علوم اسلامی (منطق، فلسفه، کلام، عرفان، اصول فقه، فقه و حکمت عملی)، فلسفه (شرح منظومه، الهیات شفا، مقاصد الفلاسفه غزّالی و...)، تاریخ فلسفه، تاریخ مجادلات اسلامی و روابط فلسفه و عرفان را تدریس میکرد.[21]
مرزبان اسلام
الف. سلاح قلم:
استاد مطهری بعد از حدود سی سال که از زمزم قرآن و کوثر عترت سیراب شد و دم مسیحایی تقوا به او زندگی جدیدی بخشید، قدم در سنگر نویسندگی گذارد و سلاح قلم را به دست گرفت و مرزبان حماسة جاوید شد.
این مرزبان قهرمان، فقط به حلّ مشکلات و پاسخگویی به سؤالهای موجود دربارة مسائل اسلامی میاندیشید و هدف نوشتههایش همان بود.[22]
او معتقد بود دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است. حقایق این دین به طور تدریجی در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، آموزشهای غلطی است که به نام اسلام داده میشود. این دین مقدس بیش از هر چیز، از طرف برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه میبیند.[23]
ب. مجلة مکتب تشیع
در سال 1336 به همت جمعی از دانشمندان حوزة علمیة قم، نشریة مکتب تشیع شروع به فعالیت کرد. استاد مطهری هم با این مجله، همکاری علمی و ارشادی داشت. مقالاتی از استاد مطهری در نشریه مکتب تشیع منتشر شد، از جمله: «اصالت روح»، «قرآن و مسألهای از حیات»، «توحید و تکامل» و «حق عقل در اجتهاد».[24]
ج. چراغ انجمن
بعد از تأسیس انجمن اسلامی پزشکان (1337ـ1338 ش.)، استاد مطهری، چراغ آن انجمن شد و در زمانی که سردی و تاریکی جامعه را فرا گرفته بود به دلهای سرد، گرمی بخشید و نور و روشنایی داد.
استاد یکی از مهمترین سخنرانان جلسات این انجمن بود. ایشان در سخنرانیهایش، موضوعات حساس و سرنوشت سازی مانند توحید، نبوت، معاد، مسأله حجاب، بردگی در نگاه اسلام، صلح امام حسن ـ علیه السلام ـ، امام صادق ـ علیه السلام ـ و مسأله خلافت، مسأله ولایت عهدی امام رضا ـ علیه السلام ـ، تربیت اسلامی، فطرت، ربا، بانک، بیمه و... را مورد بررسی عالمانه قرار داد و آثاری ارزشمند به یادگار نهاد.
د. داستان راستان
طرح تدوین «داستان راستان» از سوی یکی از مؤسسات علمی به آیة الله مطهری پیشنهاد شد. استاد چون این کار را پسندیده و مفید یافت تعهد کرد که آن را انجام دهد. او در زمانی شروع به داستان نویسی کرد که استادی مشهور در دانشگاه بود و از شخصیتها و عالمان مهم مذهبی در کشور شمرده میشد.
پی نوشت:
[1] . لمعاتی از شیخ شهید، ص 8.
[2] . مجموعة آثار استاد شهید مطهری، ج 1، ص9.
[3] . علل گرایش به مادیگری، ص 8ـ10.
[4] . مجموعة آثار استاد شهید مطهری، ج 1، ص 9.
[5] . مطهری، مطهر اندیشهها، ج 1، ص 138.
[6] . علل گرایش به مادیگری، ص 10 و 11.
[7] . ر.ک: سیری در نهج البلاغه، ص 10ـ12.
[8] . علل گرایش به مادیگرایی، ص 11.
[9] . یادنامة استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1. ص 172.
[10] . مجموعة آثار استاد شهید مطهری، ج 1، ص 9.
[11] . مطهری، مطهر اندیشه، ج 1، ص 32.
[12] . یاد نامة استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 172.
[13] . علل گرایش به مادیگری، ص 11.
[14] . ر.ک: یادواره استاد شهید مطهری، ص 31؛ یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 172.
[15] . یادنامة استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 339 و 340.
[16] . یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، ص 32.
[17] . مطهری، مطهر اندیشهها، ج 2، ص 667.
[18] . مجموعة آثار شهید مطهری، ج 1، 56.
[19] . سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 11.
[20] . مجموعة آثار استاد شهید مطهری، ج 1، ص 56.
[21] . مطهری، مطهر اندیشهها، ج 1، ص 303 و 304 و ج 2، ص 834، 840، 868، 882 و 884.
[22] . ر.ک: عدل الهی، ص 8-10.
[23] . همان.
[24] . یادنامة استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 541.
جلد اول داستان راستان در سال 1339 و جلد دوم در سال 1343 چاپ و منتشر شد و با توجه و استقبال کم نظیر مردم مواجه گشت.
منبع:
www.andisheqom.com
بازخوانی اوصاف شخصیتی شهید مطهری
غم فراق و فقدان آموزگار فرهیخته انقلاب، روشنفکر متعهد، استاد شهید مطهری 27 ساله شد.استاد شهید مرتضی مطهری از برجسته ترین و عالی ترین نخبه های فکری حوزه علمیه قم و نهضت اسلامی ایران بود. او فردی مورد اعتماد امام راحل و از تئوریسین های تراز اول انقلاب اسلامی بود که متأسفانه در اولین بهار انقلاب از بوستان پرطراوت انقلاب چیده شد.درحالی که انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید استاد مطهری در 12 اردیبهشت 1358 مظلومانه به شهادت رسید. بدین ترتیب استاد در کمتر از سه ماه در دوران حیات نظام مقدس اسلامی حضور داشتند در طول این مدت علاوه بر فعالیت های گسترده ای که به انجام می رساندند تعدادی مقاله و سخنرانی درباره انقلاب اسلامی و موضوعات اساسی پیرامون آن عرضه کردند.پس اردیبهشت ماه هر سال، همه اهل فرهنگ و دین و قلم و بیان را یادآور مردی می سازد که حضورش برکت بود، و قلمش انعکاس دانایی و بیانش فریاد آگاهی و شاید بتوان همه حیات او را در دو ساحت آموختن و آموزاندن خلاصه کرد از این رو بهتر که او را شهید عرصه علم و معرفت و تفکر و اندیشه و آگاهی و دانایی نامید. در اردیبهشت 58 صاحب فضیلتی را از دست دادیم که امیر عارف جماران او را فرزند عزیز و حاصل عمر خویش توصیف کردند که پشتوانه ای برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود.استادی که دعوت و ارشاد و مبارزه با تحریف ها و بدعت ها را اولین مسئولیتی می دانست که در دوره خاتمیت پیامبران به عالمان، انتقال یافته و خود نیز سنگربانی متعهد برای این جایگاه بود.دیروز شیوه دشمن در برخورد با رهبران و مغزهای متفکر انقلاب اسلامی، از میان برداشتن شخص او بود و امروز شیوه دشمن در برخورد با مغزهای متفکر انقلاب اسلامی از میان بردن یاد و نام و خاطره آنهاست. دشمن باید بگوید و بنویسد که:«آن قدر از مطهری سخن به میان آمده که او نیز همچون دین، دولتی شده است».
آیا این نگرش نشانه فرسنگ ها فاصله از تعقل و تدبر و تفکر نیست؟!
اگر چه دشمن، دیروز، استاد را از ما گرفت اما امروز وظیفه و رسالت ما این است که اجازه ندهیم اندیشه و تفکر استاد- که به تعبیر امام راحل همه بدون استثناء مفید و آموزنده هستند - را تخطئه کنند و تفکر مطهری از جامعه رخت بربندد.
در بازخوانی و پژوهشی در شخصیت و آثار استاد شهید مطهری(ره) به ویژگی ها و خصوصیات و رویکرد ایشان بیشتر می توان پی برد که نویسنده در این مقاله به اهم شاخص های آن اشاره می کند با هم آن را از نظر می گذرانیم.
1- مردمگرایی
رویکرد مردمی به عنوان عامل جاودانگی استاد مطهری شمرده می شود چنانکه وی به گروهی خاص و همچنین از زبان گروهی خاص نیز سخن نگفت، و با وجود سطح عالی علمی، به جای ماندن در حوزه و پرداختن به مسائل صرف علمی و تألیف کتاب به میان مردم و قشر دیندار آمد تا به وظیفه خود عمل نماید درواقع استاد اندیشمندی مردمی بود.
2- رویکرد عدل گرایی و عدالت محوری و نگاه ویژه به مقوله عدالت اجتماعی
وجه برجسته و بارز آثار استاد مطهری توجه خاص به عدل و عدالت گستری در اسلام می باشد در میان آثار متعدد ایشان کتاب عدل الهی چون نگینی بر تارک ادبیات اسلامی می درخشد و از ارزشمندترین متون اسلامی است که مبحث عدالت را در اسلام و در سیره پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و بزرگان دین مورد بررسی و تفسیر و تأویل قرار می دهد. توجه جدی به طرح عدالت اجتماعی به طوری که ایشان عدالت را از جنبه فردی خارج کرده و از بعد اجتماعی مورد بررسی قرار دادند و حتی شهادت حضرت علی(ع) را در جهت تحقق عدالت اجتماعی می دانند.
3- پرهیز از روشنفکرمآبی
در آثار شهید مطهری ما، لحن و کلامی روشنفکرانه و بهره گیری از لغات پرطمطراق و اصطلاحات سنگین فقهی- فلسفی و ادبی را هرگز مشاهده نمی کنیم.
4- ارائه اندیشه های نوین
استاد مطهری از سویی با زبانی ساده و بی پیرایه اسلام ناب را بدون پیرایه های خرافی- سنتی ارائه می کرد و از سوی دیگر مکاتب انحرافی و خط مشی های افراطی را در زمینه های دیگر برای مردم و جوانان جویای فکر و علم به چالش می کشاند.
5- آسیب شناسی دینی
اصطلاح آسیب شناسی دینی یک اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینی است شاید بتوان مدعی شد که استاد مطهری اولین کسی بود که این واژه را وارد حوزه اندیشه دینی کرد و در آثار خود از آن بهره برد (احیاء تفکر اساسی ص 32) یعنی شناخت آسیب ها و اشکالاتی که بر اعتقاد و باور دینی و یا آگاهی و معرفت دینی و یا عملی در رفتار جامعه دینی وارد می شود و یا ممکن است که وارد شود از این منظر بخش اعظمی از تلاش های علمی استاد مربوط به آسیب شناسی دینی است زیرا فعالیت هایشان در جهت شناسایی و ترمیم آسیب ها و دفع شبهات وارد بر دین، باورهای دینی، معرفت دینی و دینداری بود. که مرحله درمان یا همان رفع نقاط آسیب دیده از سرفصل های مهم در آسیب شناسی است و استاد تلاش وافری در شناخت و درمان نقاط آسیب دیده انجام داده است.
استاد مطهری برای درمان و رفع آسیب مفاهیم دینی ابتداء به علل آن پی برده و با نقد و دفع آن علل، درمان آن آسیب را میسر می نماید. مثل «تحریفات عاشورا» یا «حماسه حسینی» که استاد در این اثر برای اصلاح و شناساندن تحریفات حادثه کربلا، بخش مهمی از کتاب حماسه حسینی را به عوامل تحریف این حادثه اختصاص داده و پس از آن فصلی از کتاب را با عنوان وظیفه ما، در برابر تحریف ها نامگذاری فرموده اند که این نمونه ای از میزان اهمیت و تأثیرگذاری شناخت علل آسیب دیدگی در مرحله درمان آسیب درنظر استاد می باشد.
6- کارکردهای فعال در حوزه فکری، اجتماعی و عملی
چنان که به نظر استاد مطهری جنبش های اصلاحی اسلامی، برخی فکری و برخی اجتماعی و برخی دیگر، هم فکری بوده و هم اجتماعی (نهضت ها درصد ساله اخیر ص 13) و حرکت استاد نیز در راستای تقسیم بندی، آخری قرار می گیرد که دارای کارکردهای فعال در حوزه های فکری و اجتماعی بوده است.
7- التقاط زدایی یا مبارزه با شبهه گرایی و دفاع از تعالیم و اندیشه های اسلامی
برخی روشنفکران این شبهه را مطرح می کردند که تعالیم اسلامی با تغییرات زمان سازگاری ندارد و لذا قابل استفاده در عصر حاضر نیست. استاد در کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر صفحات 59-15 بیان می کند که تعالیم اسلام تعالیمی بی نقص و از سویی نیز همیشه زنده است و خورشید دین هرگز غروب نمی کند. و در حوزه های مختلف دین بارها از تعالیم مورد اتهام دفاع نموده است. دفاع از مسائل اعتقادی نظیر قضا و قدر، شفاعت، انتظار و یا دفاع و دفع شبهه از قوانین و مقررات اسلام چون مباحث حقوق زن، برخی مقررات جزایی و جهاد و یا دفاع از اخلاق اسلامی.
مثلا در پاسخ به این شبهه که آموزه های اسلامی را کهنه و یا مرده تلقی می نماید بحث های مبسوط و مفصلی را تحت عنوان کلی اسلام و مقتضیات زمان را دارند که در فرازی می فرماید: «اسلام نمرده است، مسلمین مرده اند. اسلام نمرده چرا؟ چون کتاب آسمانیش هست، سنت پیغمبرش هست و اینها به صورت زنده هستند یعنی دنیا نتوانسته بهتر از آنها بیاورد پس نقص کار در کجاست؟ نقص کار در تفکر مسلمین است. یعنی فکر مسلمین، طرز تلقی مسلمین از اسلام، به صورت زنده ای نیست؟ به صورت مرده ای است.» (حق و باطل ص77) و یا در جای دیگر می فرماید: «حقایق دین و اصول کلی که دین ذکر کرده است.» هرگز مردنی نیست آن چیزی که می گوییم می میرد... معنایش این است که در میان مردم می میرد، فکر مردم درباره دین، فکر مرده ای است... اسلام یک حساب دارد و مسلمین حساب دیگری دارند اسلام زنده است و مسلمانان فعلی مرده» (ده گفتار ص134) لذا پایه اصلی شخصیت والای استاد مطهری التقاط زدایی از پیکر تفکر دینی بود که ریشه در دقت، تیزبینی و مطالعات گسترده و عمیق اسلامی آن حکیم فرزانه داشت.
8- رویکرد اصلاح طلبی اسلامی یعنی اصلاح خود و اصلاح زاویه دید نسبت به اسلام نه اصلاح اسلام
استاد در این زمینه می فرماید:
«ما باید تصور خودمان را درباره اسلام تصحیح کنیم و این است معنی تفکر اسلامی یعنی ما باید طرز تفکر و طرز بینش خودمان را درباره اسلام اصلاح کنیم آن عینک و زاویه دید خودمان را اصلاح کنیم تفکر اسلامی خودمان را به شکل تازه ای درآوریم تلقی خودمان را از اسلام عوض کنیم.» (حق و باطل ص136).
9- مسئولیت گرایی فراگیر در اصلاح گرایی
استاد شهید در مورد تحریفات حادثه عاشورا می فرمایند:
«نگاهی به گذشته کنیم و ببینیم مسئول این تحریفات چه کسانی هستند. آیا خواص و علما مسئول این تحریفاتند و یا توده و عوام الناس؟... معمولا در این گونه قضایا علما به گردن عوام می اندازند و عوام به گردن علما... ولی حقیقت این است که در این تقصیر و در این مسئولیت، هم خواص مسئولند و هم عوام.» (حماسه حسینی 92-91) و استاد در راهکار درمانی خود در این بخش، از سویی خود دینداران را مسئول شمرده و بخشی از وظیفه اصلاح در این حوزه را متوجه ایشان می دانند و معتقد است که عوام باید بکوشند و خود را از جهالت و بی خبری نجات بخشند و از سوی دیگر وظیفه مبارزه با علل آسیب دیدگی از ناحیه دینداران را متوجه علما و دین شناسان کرده و فرموده اند: «وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید. وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند وظیفه علماست که مشت دروغگویان را باز کنند» (حماسه حسینی104)
10- صاحب نظریات بدیع و ابتکاری
از نظر استاد یکی از عوامل آسیب دیدگی نگرش های دینی را می بایست در حوزه دین شناسان جستجو کرد. مثلا برخی از دین شناسان در ناحیه فهم، عمدتاً دچار معضلات و آفاتی می شوند. آفاتی از قبیل روش های نادرست فهم نظیر عقل گرایی محض، حس گرایی محض، اخبارگری، اشعرگری وهابی گری.
استاد مطهری در این حوزه نیز فعالیت های قابل توجهی دارند. نقدهای ایشان بر روشهای نادرست فهم، نمونه ای از این فعالیت هاست مانند:
نقد عقل گرایی محض (انسان کامل 178- 115)
نقد حس گرایی محض (اصول فلسفه و روش رئالیسم ج1 مقالات 1و 2)
نقد اخبارگری (ده گفتار 110-106) اسلام و مقتضیات زمان (ج1-151-141)
نقد اشعری گری (بیست گفتار 50-46) جهان بینی توحیدی (76-72)
نقد وهابی گری (جهان بینی توحیدی 80-76)
اما علت اصلی این آسیب به سبب گستردگی و پیچیدگی موضوعات مورد فهم می باشد که نگرش های دینی را دچار آسیب می نماید و در رفع این معضل دو پیشنهاد ارائه می دهند:
1- تشکیل شورای فقهی و اجتهاد گروهی (ده گفتار 128-125)
2- اجتهاد تخصصی (همان 125-124)
11- تیزبینی، بصیرت و فراست سیاسی
استاد شهید مطهری یک آسیب شناس بزرگ جهان اسلام بود که قدرت فوق العاده ای در درک شرایط فعلی و تطبیق آن با شرایط مورد انتظار داشت. برهمین مبنا بود که 41سال پیش و 15سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از افق حرکت آینده صهیونیزم پرده برداشت و نسبت به خطر رو به رشد آن در درون کشورهای اسلامی هشدار دادند.
در عرصه های داخلی نیز استاد در 27سال، پیش از خطر انحراف در جبهه اسلام سخن راند و مسئولان نظام را به خطر گسترش اندیشه هایی که به ظاهر اسلامی اند اما در باطن به تبلیغ سکولاریزم می پردازند هشدار داد.
استاد شهید مطهری پس از حضرت امام راحل اولین شخصی بود که به خطر نفاق و سران منافقین پی برد و حتی تغییر در ایدئولوژی آنها را نیز سالها پیش از بروز، پیش بینی نموده و حتی مبارزه اش با رژیم شاه مانع از آن نشد تا از خطر گروه ها و جریان های انحرافی غافل بماند.
12- به روز بودن و ناظر به زمانه بودن آثار
این رویکرد را به مخاطب خود نیز می آموزد، مثلا در بحث قیام عاشورا می فرماید که شمر هزاروسیصد سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس؛ و یا مباحث حقوق زن در اسلام گویا این مطالب برای وضع همین امروز جامعه ما بیان شده اند.
استاد مطهری بدرستی دریافته بود که پرسشهای نوین و مستحدثه، پاسخ های کهن را برنمی تابند و کلام قدیم بدون بازسازی و بازفهمی و پالایش و پیرایش، جوابگوی نیازهای انسان معاصر نمی تواند باشد. لذا کوشید از افق جدیدی به مسائل دینی و اجتماعی نظرافکند و آن را از چشم انداز نوینی به تصویر کشد.
13- آگاه به حوزه های مختلف
شهید مطهری با تسلطی که به مبانی جهان بینی اسلامی و سیر تطور و تحول تاریخ تفکر مسلمین داشته و آگاهی که از شرایط پیدایش اندیشه های علمی و فلسفی داشت و همچنین آگاهی که از شرایط پیدایش اندیشه های علمی و فلسفی معاصر کسب می کند و تطبیق علم و دین و هماهنگی دینداری و نوگرایی را به گونه ای متفاوت از پیشینیان ترسیم می نماید. تا جائیکه اعتقاد به نوگرائی را مساوی با نفی و طرد دینداری پنداشتن و لازمه تکامل اجتماعی و توسعه اقتصادی را که به شدت مورد نیاز جوامع تازه از زنجیر استعمار رسته بوده را در حذف دین و مبانی ارزشهای اخلاقی از ساحت اجتماع و تصمیم گیریهای کلان برشمردن تا اینکه و گرایش های تجددطلبانه بصورت جنبش های اجتماعی و نهضت های ناسیونالیستی و شبه دینی، در درون جوامع اسلامی قد برافراشت و زمینه پیدایش حکومت های لائیک و سکولار را در دنیای اسلام هموار ساخت در این اوضاع و احوال و مواجهه با چنین فرآیندی استاد مطهری را به تکاپو برای نجات اسلام و مسلمین از رکود حاکم و همگام نمودن آنان با تحولات جهانی وامی دارد.
در عین حالی که استاد پرورش یافته فرهنگ اصیل اسلامی بود از مبانی فرهنگ و تمدن غرب نیز مطلع بود بر همین اساس به خوبی می توانست خطوط التقاط و انحراف را از صراط مستقیم تشخیص دهد. او رخنه ادبیات مارکسیستی را در حوزه روشنفکری دینی یک آفت جدی می دانست زمانی که مارکسیسم یک علم محسوب می شد و پیش فرض های آن بعنوان اصول موضوعه تفکر دینی مطرح می شد، استاد ایدئولوژی بشر ساخته مارکسیسم را به چالش می کشاند.
14-حساس به کج اندیشی ها و تفسیرهای نادرست
استاد دقت و توجه وافری داشتند و دین شناسی، دین شناسان را موردمداقه قرار می دادند تا کالای دیگری را به نام دین به دینداران نفروشند. مطالبی را که از قلم وبیان آنها تراوش می کرد به دقت مورد مطالعه قرار می داد و هرکجا که اشتباهی را مشاهده می کرد با شجاعت تمام در برابر آن اشتباه و گوینده آن ایستادگی می کرد.
مثلاً گروهی تحت عنوان روشنفکران مذهبی، کسانی که سعی می کردند دین را به جامعه و نسل جوان و دانشگاهی معرفی کنند. استاد نسبت به تصویری که روشنفکران مذهبی از دین ترسیم می کردند حساسیت خاصی داشتند در عین متانت و تواضع اما هیچگاه کوتاه نمی آمدند بعنوان مثال باوجود احترامی که برای مهندس بازرگان در آن زمان قائل بود ولی کتاب «راه طی شده» و «درس دینداری» ایشان را بطور جدی مورد نقد قرار داد.
درست همین شیوه را درمورد دکتر سحابی و دکتر شریعتی هم داشت. در شرایط قبل از انقلاب با شریعتی دوست بودند و از او دعوت کرده بود تا به تهران بیایند و در حسینیه ارشاد به سخنرانی و به برگزاری جلسات بپردازند ولی درعین حال افکار و اندیشه های ایشان را به مناسبت های مختلف عالمانه و مؤدبانه مورد نقادی قرار می داد.
جناب دکتر حداد عادل نقل می کند: «در عید فطر سال 57 بعد از نماز به منزل آقای مطهری رفتیم اتفاقاً عده ای از اعضای انجمن اسلامی پزشکان نیز به دیدن ایشان آمده بودند ازجمله صحبت هایی که مطرح کردند این بود که شما چرا با دکتر شریعتی مخالفید؟ ایشان خیلی خونسرد گفتند، فلان موضوع جزو مسلمات اسلام هست یا نه؟ جزو احکام اسلام است یا نه؟ گفتند بله، گفت خوب، این نوشته ها را شما بخوانید اگر من بگویم کسی باخواندن اینها فکر می کند اصل این موضوع در اسلام نیست، حق دارم این اعتراض را بکنم یا نه؟ گفتند بله. گفت حرف من از این قبیل است (کیهان 11/2/79 ص6).
15-فاقد روحیه تعصب صنفی و مصلحت فردی
همانطور که اشاره شد هیچ گاه مصلحت فردی و یا صنفی او را از انجام وظیفه ای که برعهده خود می دید بازنمی داشت. استاد به عمل دینی دینداران توجه می کرد تا خالص و ناخالص را از هم تفکیک کند و ساحت قدسی دین را از خرافات پیراسته سازد.
مثلاً اخباریون، روحانیونی که گرفتار جمود فکری بودند استاد سعی می کرد تا با جمود حاکم بر افکار و اذهان این دسته از روحانیون مخالفت کند. و یا منبریها و مداحان از دیگر گروه های صنفی که مخاطب شهید مطهری بودند، سخنان وعاظ و گویندگان ومداحان و اهل منبر، بخصوص به سخنان روحانیون بسیار حساس بودند لذا با کمال شجاعت و شهامت به تحریفات بخصوص تحریفات واقعه عاشورا اعتراض می کرد کتاب تحریفات عاشورا نمونه روشن این برخورد است.
16-تکلیف گرا و احساس مسئولیت
استاد همواره به دنبال تدوین و تنظیم اسلام به صورت یک مکتب و ایدئولوژی بودند، تا از این راه بتوانند به مقابله با هجوم گسترده ایدئولوژی های وارداتی بپردازند از این رو توان خویش را صرف پاسخگویی به نیازهای فکرین جدید جامعه و بخصوص نسل جوان کردند. استاد در این زمینه در مقدمه کتاب عدل الهی نوشته اند «این بنده از حدود 20سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسایل اسلامی در عصر ما مطرح است... دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است، حقایق این دین تدریجاً درنظر مردم واژگونه شده است... هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئی اش از یک طرف و تصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر، سبب شده است که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد. بدین سبب این بنده وظیفه خود دیده است که در حدود توانایی در این میدان انجام وظیفه نمایم.»
17-دقت و انضباط فکری
گفتار و نوشتار استاد بسیار دقیق است و از میان انبوه آثار ایشان نمی توان به نکته ای دست یافت که حاکی از تناقض در منظومه فکری و نظری او باشد.
18-ثابت قدم و راسخ در عقیده
کجروی های اعتقادی و انحراف های فکری بشدت استاد را نگران می نمود. این خصوصیت استاد زمینه ساز شکل گیری کینه ها و عقده های عمیق نسبت به ایشان گردید و عرصه را بر حیات فکری ایشان بسیار تنگ کرد. در سال 1356 نامه ای به حضرت امام(ره) که در تبعید بودند نوشت و در آن با اشاره به تلاش های مخرب و ضددینی مارکسیست ها، مجاهدین خلق، مخالفان روحانیت و حامیان متعصب مرحوم شریعتی تصریح کردند:
«... با من به حساب این که تا اندازه ای اهل فکر و نظر و بیان و قلم هستم بشدت مبارزه می کنند، شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند... من الآن مرکز ثقل حملات این گروه ها هستم» (رسالت 12/2/84 ص15)
ناگفته نماند که استاد از یک سو گرفتار اصحاب تحجر بود و از سوی دیگر تهاجم ناجوانمردانه اصحاب التقاط اما «تسلیم مشهورات و مقبولات زمانه نشد و طریق حق را برگزید.
منبع:روزنامه کیهان
گستره تاثیر شهید مطهرى(ره) بر پیروزى انقلاب اسلامى
مقاله حاضر مى کوشد به شبهه اى که برخى درباره غیرمبارز و غیرانقلابى بودن شهید مطهرى مطرح کرده و مى کنند پاسخ دهد.
البته آیت الله مشکینى(رحمت الله علیه) به آن پاسخ کوتاه و کلى داده اند، ولى ما بر آنیم پاسخى مفصل تر بر پایه خاطراتى که از مبارزان برجاى مانده است ارایه دهیم.
آیت الله مشکینى در این باره گفته اند: یکى از اشکالاتى که بعضى ها مى گیرند این است که مى گویند ایشان (شهید مطهرى) در مبارزات شرکت نکردند، در صورتى که ایشان از همان اول با آیت الله خمینى هماهنگ و هم صدا بودند و روابط شان با ایشان برقرار بود و کارهاى سرى مى کردند. وقتى که امام در نجف بودند با ایشان روابط داشتند. وقتى هم که امام در پاریس بودند ایشان به دیدن آیت الله خمینى مى رفتند. در پانزده خرداد ۴۲ وقتى آیت الله خمینى را بازداشت کردند ایشان هم از کسانى بودند که بازداشت شدند. ( ۲)
واعظ زاده خراسانى مبارزات عقیدتى و سیاسى شهید مطهرى را در سه محور جبهه سیاسى و مبارزه با رژیم، جبهه مبارزه با طرفداران اسلام سنتى، جبهه مبارزه با همرزمان خام خلاصه کرده است. ولى به نظر مى آید گستره تاثیر شهید مطهرى بر پیدایش انقلاب اسلامى بسیار گسترده تر از این موارد است. با مرورى بر بعضى از خاطرات همرزمان آن شهید بزرگوار در محورهاى زیر مى توان به عمق تاثیر وى بر وقوع انقلاب اسلامى پى برد؛ مطهرى و رهبرى نهضت امام خمینى رحمه الله، مطهرى و تشکل هاى انقلابى و مبارزاتى مطهرى و مبارزان در راه خدا، مطهرى و حضور در دیگر عرصه هاى مبارزه (۳).
ما به طور مشروح به هر یک از این محورها مى پردازیم و براى هر مورد شواهدى از یاران امام رحمه الله نقل مى کنیم.
الف) مطهرى و رهبرى نهضت
۱ - تبعیت از رهبرى: آیت الله طاهرى خرم آبادى در این باره مى گوید: نکته اى که مى خواهم یادآورى کنم این است که اگر چه دارالتبلیغ کارش را بعد از تبعید امام شروع کرد اما آن رونقى که باید مى گرفت پیدا نکرد و آخرش هم به جایى نرسید؛ چون مهر تایید امام به مساله دارالتبلیغ زده نشد و از این موسسه این مطلب انتزاع مى شد که یک حرکتى است در مقابل امام و نهضت امام مخصوصا این که مقدمات آن مصادف بود با مخالفت امام و همان زمانى که امام تبعید شدند. این ها یک سرى مسایل را تداعى مى کرد که اینجا یک مرکزى است در برابر نهضت و در برابر امام. در هر حال یک جوى نسبت به دارالتبلیغ پیدا شده بود که هر کس مى خواست به آنجا برود انگشت نما مى شد. مى گفتند این شخص دارالتبلیغى است یک نوع سرافکندگى براى او در پى داشت. چند سال بعد که به مرحوم استاد مطهرى اصرار کرده بودند که یک درس در آنجا برقرار کند، ایشان با امام مشورت کرد و از امام اجازه گرفت و پس از کسب اجازه از امام بود که به آنجا رفت. والا همین طورى خودش براى تدریس به دارالتبلیغ نرفت؛ یعنى با این که مساله آن شدت و حدت خودش را از دست داده بود و جنبه عادى پیدا کرده بود و یک موسسه اى شده بود براى تربیت مبلغ ولى باز شهید مطهرى در برابر اصرار آنها به تنهایى تصمیم نگرفته بود و از طریق نامه یا پیام با امام مشورت کرده بود. امام هم فرموده بود که رفتن شما مانعى ندارد و اجازه داده بودند. (۴)
۲- علاقه مندى به رهبرى: یکى از نزدیکان بیت حضرت امام در نجف اشرف مى گوید، بسیارى از افرادى که در رابطه با مسایل ایران عراق و یا جهان اسلام مى خواستند با امام ملاقات و گفت وگو کنند و از دیدار ایشان در نجف اشرف واهمه و هراس داشتند - چون شایع بود که منزل امام و رفت و آمدهاى افراد در آن جا تحت مراقبت و کنترل عوامل سفارت ایران و رژیم بعث عراق قرار دارد - با استفاده از ازدحام و شلوغى کربلا و سهل الوصول بودن ملاقات با ایشان ترجیح مى دادند در کربلا با امام دیدار و گفت وگو داشته باشند؛ مثلا اولین ملاقات و گفت وگوى آیت الله شهید مطهرى رحمه الله با معظم له در کربلا بود. البته مرحوم مطهرى در نجف اشرف مکررا با امام به گفت وگو مى نشست و حتى جلوس و دید و بازدید خود را با موافقت حضرت امام در بیرونى ایشان گذاشت؛ مساله اى که صرفا در مورد شهید مطهرى اتفاق افتاد و نشان دهنده عمق علاقه مندى و احترامى بود که امام نسبت به مرحوم مطهرى ابراز مى داشتند. ( ۵)
۳ - طرف مشورت رهبرى: نکته اى را که باید در اینجا توضیح بدهم این مطلب است که در جریان نهضت پیشنهادهاى فراوانى از سوى افراد به حضرت امام ارایه مى شد. امام این پیشنهادها را تجزیه و تحلیل کرده و در نهایت تصمیم مى گرفتند که به آن پیشنهاد عمل کنند یا خیر. پیشنهاد با مشورت تفاوت دارد، اگر چه ممکن است در همان پیشنهاد هم یک نوع مشاوره و تبادل نظرى وجود داشته باشد. تاسیس و تشکیل کمیته هاى انقلاب اسلامى را براى حراست از نظام نوپاى اسلامى مرحوم شهید مطهرى به امام پیشنهاد کرد. ( ۶)
۴ - حلقه وصل رهبرى: از آن زمان به بعد همواره ارتباط بین امام و حوزه علمیه قم و مدرسین و علما و روحانیون مبارز انقلابى بیشتر شد. در تهران آیت الله مطهرى و چند نفر با امام مع الواسطه در ارتباط بودند و آنها بودند که پیغام ها را به کل افراد انقلابى در سطح تهران مى رساندند . پیام ها معمولا در قم گرفته مى شد، اما یک سالى را که در ترکیه بودند ارتباطى با خارج نداشتند. ولى در زمانى که در عراق بودند تا پیروزى انقلاب ولو با واسطه ارتباط برقرار مى کردند. افراد مى رفتند پیام ها را شفاهى از امام مى گرفتند و مى آمدند و عمل مى کردند و یا به وسیله مکاتبه و یا نامه ارتباط انجام مى شد اما در واقع این ارتباط وجود داشت. بدون تشبیه بگویم دوران تبعید امام از ترکیه به عراق تا سال ۵۷ و بازگشت امام به ایران تقریبا مثل غیبت صغراى ولى عصر (روحى له الفداء) بود که ملت ایران در میان خودشان امام را نداشتند اما کسانى که نایب امام بودند وکیل و رابط بین امام و مردم بودند، هر چند که این وکالت و نیابت نبود اما مردم مى دانستند و مى شناختند که این ها افراد مورد اعتماد امام هستند و از این طریق رهنمودها و پیام ها را مى گرفتند و عمل مى کردند. ( ۷)
ب) مطهرى و مبارزه سیاسى
۱ - نظارت بر مبارزه: برخى از طلاب و جوانانى که از دوستان دوران مبارزه ما هستند در حال حاضر هم ارتباط خود را با انقلاب و نظام قطع نکرده اند. تعدادى از آنها در مجمع نمایندگان طلاب مشغول فعالیت هستند . یک بار هم به خاطر دارم که جمعى را در مدرسه فیضیه راجع به مسایل مربوط به مجلس شوراى اسلامى تشکیل دادیم. در این برنامه که هر هفته جمعه ترتیب مى یافت عده اى از همان دوستان قدیمى دوران مبارزه به طور مرتب شرکت مى کردند. محور اصلى همه تشکلها در تهران بود و زیر نظر بزرگانى همچون شهید مطهرى و شهید بهشتى اداره مى شد که در حال حاضر بازماندگان آنها جامعه روحانیت مبارز را عهده دار هستند. در مقابل روحانیون مبارز و انقلابى ما آخوندهایى بودند که چوب لاى چرخ انقلاب مى گذاشتند و در صدد کارشکنى بودند. رژیم هم به این امر وقوف داشت. بنابراین روحانیون مجاهد را به نقاطى تبعید مى کرد که در آنجا آخوندهاى موافق رژیم یا مخالف امام یافت شوند و وجود چنین افرادى در یک محل بزرگترین مانع بر سر راه هواداران انقلاب بود. (۸)
۲- انسجام بخشى به مبارزه: امام پیامى به من دادند که براى آیت الله مطهرى برسانم. این پیام در دو محور بود؛ مطلب اول در ارتباط با تشکل و انسجام هرچه منظم تر جامعه روحانیت مبارز در تهران و شهرستانها بود که ارتباط اینها با هم نزدیک تر و فشرده تر شود و مطلب دوم در ارتباط با آگاه کردن مردم و توجه دادن آنها به این نهضت که یک نهضت اسلامى است و همواره روحانیت باید در صحنه باشد و روحانیت، مبارزه جریانها و گروه هاى دیگر را جلو نیندازد و خود روحانیت نهضت و انقلاب را رهبرى کند. علت این که امام این پیام را به آیت الله مطهرى فرستاد این بود که بدون تردید ایشان یکى از کسانى بود که در ارتباط با جامعه تهران محوریت داشت. اگر چنانچه هسته هاى اصلى جامعه روحانیت مبارز را پنج یا ده نفر در نظر بگیریم شهید مطهرى از افراد شاخص جامعه روحانیت بود. البته افراد دیگرى نظیر شهید بهشتى و آقاى هاشمى رفسنجانى و کسان دیگرى نیز بودند اما عنایتى که امام به شهید مطهرى داشت به نظرم بیش از دیگران بود. امام شهید مطهرى را از لحاظ بینش اسلامى و قاطعیت او در رابطه با مواضع اصولى و اسلامى و مکتبى خوب مى دانست. (۹)
۳ - ارتباط دهى به مبارزه: تصور ما این بود که هم با انتشار مقالات متنوع این نشریه (مکتب تشیع) که در آن همه ابعاد عبادى و سیاسى و اجتماعى اسلام مطرح بود افکار مردم را آماده مى کنیم و هم شبکه اى را در اختیار داریم که به هنگام نیاز مى توانیم از آن بهره بردارى کنیم. شبکه اى تنظیم شد (علاوه بر شبکه طبیعى حسینیه ها مسجدها و هیاتهاى مذهبى) که دفترى در قم داشت و در آن اسامى نمایندگى ها و همه کسانى که با ما رابطه مالى داشتند ثبت مى شد بدون آن که دستگاه ظنین شود و با حساسیت سیاسى ما را تعقیب کند. ما از همین وسیله براى طرح مساله فلسطین که مى رفت به فراموشى سپرده شود استفاده کردیم، ضمن آن که از این طریق ارتباط مان با بیرون (فراسوى مرزها) ایجاد و تقویت شد؛ در داخل هم روابط خوبى با مذهبى هاى جبهه ملى آیت الله طالقانى، مهندس بازرگان و. . . پیدا کردیم. در این زمینه آیت الله شهید آقاى مطهرى نقش بسیار موثرى داشتند. (۱۰)
۴ - هدایت در عرصه مبارزه: آقاى مطهرى در تحصن دانشگاه نیز نقش اساسى داشتند. یادم مى آید شبى که در مدرسه رفاه جمع شده بودیم که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم پیشنهاد یک تحصن مطرح شد. دکتر بهشتى، آقاى مطهرى، آقاى خامنه اى و خیلى هاى دیگر بودند. قرار شد فردا در دو نقطه شهر اجتماع شود یکى در بهشت زهرا و دیگرى در میدان آزادى. احتمال مى رفت که امام بیایند و به بهشت زهرا بروند. از طرف دیگر احتمال مى رفت که مردم از میدان آزادى به طرف فرودگاه حرکت کنند. . . بعضى از دوستان اعتقاد داشتند تحصن (باید) در مسجد امام فعلى (مسجد شاه سابق) کنار بازار باشد. اما آقاى مطهرى گفتند که تحصن در دانشگاه باشد و بالاخره هم همان شد. . . آن تحصن درآمدن امام خیلى مهم بود. حکومت ناچار شد که راه را باز کند و دو روز بعد امام تشریف آوردند. وقتى هم که امام تشریف آوردند آقاى مطهرى با اتومبیل رفتند به فرودگاه و تا بهشت زهرا در کنار امام بودند. در طول اقامت امام در مدرسه رفاه تا زمان رفتن ایشان به قم نیز در کنار ایشان نقش موثرى داشتند. (۱۱)
ج) مطهرى و مبارزان در راه خدا
۱- ارکان مبارزه و مبارزان: مرحوم شهید مطهرى بدون شک یکى از ارکان مبارزه در هنگام اوج گیرى آن در تهران بود و نیز یکى از دو - سه نفر افرادى که امام نهایت اطمینان و اعتماد را در اداره قضایاى ایران و تهران - که مرکز همه مسایل بود - به ایشان داشتند. هنگامى که من از تبعید برگشتم آمدم به تهران و بعد به مشهد رفتم. باز بعد از مدت کوتاهى به تهران آمدم و با ایشان در ارتباط بودم تا این که در هفته هاى آخر قبل از پیروزى انقلاب که شوراى انقلاب تشکیل شده بود ایشان پیغام داد که من فورا به تهران بیایم. در آن موقع به مناسبت ماه محرم رفته بودم مشهد و اقامتم در آنجا دو، سه هفته اى طول کشیده بود. ایشان پیغام داد که با من کارى دارد. باز دو، سه روز دیگر تاخیر شد مجددا ایشان پیغام داد و موکدا خواست من بیایم. به تهران آمدم، به من اطلاع داد که امام دستور فرموده اند بنده هم جزو شوراى انقلاب باشم. . . مرحوم شهید مطهرى بینش عمیقى داشت؛ یعنى عمق طبیعى و فکرى ایشان در میدان سیاست هم آشکار مى شد. همین عمق و امانت شهید مطهرى بود که باعث مى شد امام به ایشان در معرفى و شناسایى افراد بیش از همه اطمینان کنند. تعدادى از اشخاصى که امام آنها را در شوراى انقلاب یا بعضى از مسوولیت هاى دیگر گماشتند با معرفى آقاى مطهرى و به خاطر اطمینانى بود که امام به آقاى مطهرى داشتند و انصافا هم به حق بود. (۱۲)
۲- سنت تشویق گرى مبارزان: در دو مورد آقاى مطهرى - بر سر مسایل عقیدتى - به من تبریک گفت؛ یکى به خاطر همین نقدى که به کتاب فلسفه تاریخ دکتر پیمان نوشته بودم که پس از آزادى از زندان به من گفتند وقتى دیدم شما این اشکالات آن کتاب را مطرح کردید خیلى خوشحال شدم. چون فکر مى کردم که بینش روشن فکرى و مادى حاکم بر زندان هر کسى را تحت تاثیر قرار مى دهد. دوم پس از دریافت خبر بحث ما با بهرام آرام بود که در خاطرات گذشته به آن اشاره کردم. در آستانه سفر به خارج از کشور وقتى بحث طولانى شد او - که با بى ادبى و با ژست قهرمانى خاصى نشسته بود و حرف مى زد - گفت: ما مگر با شاه مبارزه نمى کنیم من گفتم بله، گفت: شما هم با شاه مبارزه مى کنید گفتم: بله گفت: پس ما یک نقطه مشترک داریم. به خاطر آن نباید کمک به ما را قطع کنید . در اینجا من گفتم: ما با شاه مبارزه مى کنیم تا خدا را جایگزین کنیم. شما مى خواهید استالین را به جاى شاه بنشانید. ما به مبارزه اى که نتیجه آن نشستن استالین به جاى شاه باشد کمک نمى کنیم. این برخورد صریح با یک فرد مسلح خشن در شرایطى که در تصفیه عقیدتى چند همرزم خود را کشته بود و ممکن بود در عصبانیت دست به هر اقدامى بزند براى آقاى مطهرى خیلى جالب بود. (۱۳)
۳- ژرف نگرى به ابعاد مبارزه: فراموش نمى کنم که در آن روزها به مدرسه مروى - پیش از شروع مبارزه در مرحله جدید - براى کارى رفته بودم که با آقاى مطهرى صحبت کنم. ایشان به من فرمودند: این دفعه مثل گذشته نیست. مبارزه بسیار دشوار است. این ها رفته اند در جلد اصلاحات عمیق اجتماعى و شعارهایى را مطرح کرده اند که رد آن کار مشکلى است. واقعیت هم همین بود. اگر کسى مى گفت اصلاحات ارضى نه از آن مفهوم گیرى مى شد که به طرفدارى از سرمایه داران و مالکین بزرگ موضع گیرى کرده است. این برداشت در واقع درست نبود. معلوم بود که ما با سرمایه داران و مالکان بزرگ مخالفیم و راه مان از آنها جداست. کسى مخالف فروش سهام کارخانه هاى دولتى و یا غیر دولتى به کارگران نبود. مخالفت با ملى شدن جنگل ها از نظر ما معنى نداشت. برنامه ریزى حساب شده اى بود، با شعارهایى جالب و پرجاذبه که رژیم تصور مى کرد در برابر آن زبان روحانیت بسته است و اگر در مخالفت حرفى بزنند از چشم مردم مى افتند. تحلیل رژیم این بود که پایگاه اصلى روحانیت در روستا و در میان طبقات ضعیف و محروم جامعه است و مى تواند با گرفتن این پایگاه ها روحانیت را ساقط کند. (۱۴)
۴ - مساعدت فکرى به مبارزان: پس از مدت کوتاهى که از اقامت ما در زندان کرمانشاه گذشت آهسته آهسته با محیط زندان آشنا شدیم. یک هفته بعد از اقامت به ما هواخورى دادند و اجازه یافتیم که روزى یک بار به حیاط پایین برویم و چرخى بزنیم. در آنجا من با یکى از منافقین که کار مبارزه با دستگاه ستم شاهى را با اهداف غیرمذهبى دنبال مى کرد آشنا شدم و سر صحبت را باز کردیم. بحث کاملا حالت تند و طلبگى به خود گرفت و به هر چیز که به فرهنگ و دین و اعتقادات مربوط مى شد راه یافت. من به دلیل آن که کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه طباطبایى را با توضیحات شهید مطهرى خوانده بودم آمادگى خوبى براى بحث هاى اعتقادى داشتم. گاه آنقدر گرم مناظره و مباحثه مى شدیم که متوجه اتمام وقت هواخورى و تاریک شدن هوا نمى شدیم. گاه زندانبانان به ما مى گفتند: همه به سلولهاى شان رفته اند چرا شما نمى روید، اینجا بود که از آن زندانى منافق ! خداحافظى مى کردم و قرار مى گذاشتیم تا باقى صحبت ها را در دیدار بعد ادامه دهیم. (۱۵)
۵- رفع ابهام از مبارزه: در خصوص اعدام حسنعلى منصور و مشابه او در مجموع آنگونه که اطلاعات بنده اجازه مى دهد از سوى مرحوم آیت الله میلانى (قدس سره) در مشهد صادر مى شد. آن مرحوم کسى بود که حضرت امام در بسیارى از مسایل انقلاب او را قبول داشت. مرحوم میلانى در ردیف آیات عظام و هدایت کنندگان انقلاب بود. افرادى که در نماز یا درس ایشان شرکت مى کردند به وضوح متوجه مى شدند که حساب او از حساب سایر مراجع مستقر در مشهد جداست. بنده چندبار توفیق داشتم که در حلقه درس ایشان شرکت کنم و مشاهده مى کردم که صفوف جلوى شاگردان بیشتر از افراد انقلابى تشکیل مى شود و به نظر مى رسید که حضور برخى از آنها در درس تنها براى تحکیم موقعیت ایشان است. در قضایاى مربوط به اعدام سرسپردگان رژیم نوعا با ایشان مشورت و در قالب استفتا خواسته مى شد تا مشکل شرعى ترورهایى از این دست برطرف شود. ایشان هم به راحتى و با مراجعه به مبانى شان تصمیم مى گرفتند و فتواى لازم را صادر مى کردند، اما در خصوص گرفتن مجوز اعدام از شخص حضرت امام بنده شک دارم. البته حضرت امام براى شهیدان گرانقدر مطهرى و بهشتى احترام ویژه قائل بودند و راهنمایى هاى آنان را قابل قبول مى دانستند. چه بسا در برخى موارد که براى گرفتن مجوز مزبور دسترسى به امثال آیت الله میلانى میسر نبوده ( ۱۶ ) است از طریق شهید مطهرى و شهید بهشتى رفع اشکال شرعى مى شده است.
۶- تصمیم گیرى قاطع مبارزاتى: در جلسات روحانیت مبارز مثلا پیرامون سخنرانى برنامه ریزى و صحبت مى شد. از جمله از سال ۵۶ به بعد زمانى که شور انقلابى پیدا شد و شهادت آقا مصطفى پیش آمد و جلسات هفتم و چهلم گرفته شد و راهپیمایى هایى در شهرهاى مختلف انجام شد، در جلسه ها بحث و مذاکره صورت مى گرفت و سرانجام به یک جمع بندى مى رسیدند. کسى که معمولا در تصمیمات حرف آخر را مى گفت معمولا شهید مطهرى یا شهید بهشتى بود. . . یادم است که در یکى از جلسات اواخر سال ۵۶ یا اوایل سال ۵۷ بود که از طرف گروه ها و جریانات ملى، مذهبى مانند نهضت آزادى تلاش مى شد که ائتلافى بین نهضت آزادى و جامعه روحانیت مبارز صورت گیرد. از طرف نهضت آزادى؛ بازرگان و دکتر سحابى پیگیرى مى کردند و از این طرف بعضى از آقایان موافق بودند اما در اقلیت بودند. جلسه اى در منزل شهید مفتح برقرار بود که اتفاقا دکتر سحابى هم شرکت کرده بود و کار به جایى رسید که ائتلاف جامعه روحانیت و نهضت آزادى منتفى گردید. (۱۷)
د) مطهرى در همه میدان هاى مبارزه
۱- همکارى در پخش اطلاعیه ها: امام علاوه بر آن سخنرانى یک اعلامیه بسیار تندى هم در خصوص همین مساله کاپیتولاسیون صادر کردند. در آن اعلامیه از جمله افسران و کادر ارتش را مورد خطاب قرار دادند که چرا غیرت ندارید، چرا ساکت نشسته اید، چرا به جوش نمى آیید، دارند بر سر شما مى زنند. البته این تعبیرات از بنده است. امام در این اعلامیه پرده از روى خیانت ننگین شاه در ارتش برداشت و فرمود: آیا ملت ایران مى داند که افسران ارتش به جاى سوگند به قرآن مجید سوگند به کتاب آسمانى که به آن اعتقاد دارم یاد کردند؟ اطلاعیه مفصل ایشان که تقریبا یک صفحه بزرگ بود در یک شب و به طور شگفت انگیزى در تهران پخش شد که وحشت و نگرانى رژیم را دوچندان کرد. آن شب این اطلاعیه چون خطابش به ارتش هم بود، به درجه داران، افسران و تیمسارهاى ارتش و وزرا رسید و همین طور در کوچه و خیابان بین مردم عادى پخش شد. عامل توزیع این اطلاعیه نیروهاى هیات موتلفه بود که بعد از ۱۵ خرداد به طور مخفیانه تشکیل شده بود. برخى از دوستان مانند دکتر بهشتى و استاد مطهرى در هیات موتلفه بودند. (۱۸)
۲- مطهرى و قیام سال :۴۲ ما هم در حال خفا بودیم و هر روز جاى مان را عوض مى کردیم و هر شب در منزل یکى از دوستان جمع مى شدیم. اخبار و گزارشات شهرهاى دیگر نیز کم کم به گوشمان مى رسید. از تهران خبر رسید که آقاى فلسفى را که شب عاشورا در یک سخنرانى پرشور دولت را استیضاح کرده بود بازداشت کردند. گروهى از علما و وعاظ تهران را نیز دستگیر کردند که آقاى مکارم شیرازى و مرحوم شهید مطهرى نیز جزو دستگیر شدگان بودند. عده اى دیگر از آقایان تهران براى بررسى اوضاع جلسه اى مى گیرند که نیروهاى پلیس مى ریزند داخل این جلسه و یکجا حدود سى نفر از علماى پیرمرد را دستگیر مى کنند. البته بیشتر آنها را پس از چند روزى آزاد کردند ولى افرادى مثل آقاى فلسفى شهید مطهرى آقاى مکارم و عده اى که در ایام عاشورا سخنرانى کرده بودند و داراى نقش زیادى در حرکت پانزده خرداد بودند تا یکى دو ماه در حبس نگه داشتند. (۱۹)
۳- بازداشت ها و زندان ها: زندان موقت شهربانى در واقع زندانى بود که جمع بیشترى در آنجا زندانى بودند؛ هم از علماى تهران و هم از علما و شخصیت هاى شهرستان هاى مختلف که آنجا محلى بود که بازداشتى هاى آن شامل کسانى مى شد که بازجویى را پس داده یا مى خواستند با قرار آزاد شوند یا این که پرونده شان به دادگاه ارجاع شود. ما که به زندان موقت شهربانى رفتیم دیدیم که چهل نفر آنجا زندانى هستند که با ما نه نفر چهل و نه نفر شدیم. در زندان موقت شهربانى شخصیت هاى زیادى زندانى بودند. تا آن جایى که به یاد دارم شهید بزرگوار آیت الله مطهرى (رضى الله عنه) شهید بزرگوار دانشمند محترم آقاى هاشمى نژاد و دو آقازاده مرحوم حاج شیخ عباس قمى محدث بزرگوار و معروف، آقاى اعتمادزاده یکى از وعاظ تهران و خطیب محترم و دانشمند آقاى فلسفى و از زنجان امام جمعه زنجان و مرحوم طباطبایى قمى واعظ که او هم از سادات و داماد مرحوم حاج شیخ عباس قمى بود و ایشان از منبرى هاى معروف بود. (۲۰)
۴- نفى خط انحراف: ما اختلافاتى داشتیم، البته در بین خود روحانیون - من همه مسایل را نمى توانم بگویم - ولیکن بینش هاى مختلف وجود داشت. بعضى بینش شان مثل شهید مطهرى بود. ایشان معتقد بودند که ما باید از حالا همه آنهایى را که یک نوع انحراف فکرى دارند کنار بگذاریم. حتى در مورد جریانات منافقین و موضع گیرى هایى که آنها در زندان علیه آیت الله منتظرى و مرحوم آیت الله طالقانى و سایر روحانیون داشتند اعلامیه اى تنظیم و قرار شد ما موضع خودمان را در مقابل آنان مشخص کنیم و آنها را محکوم کنیم، متاسفانه بسیارى این فکر را نپسندیدند و آن اعلامیه اى هم که تنظیم شده بود منتشر نشد. یا در ارتباط با جبهه ملى و نهضت آزادى اختلاف نظر بود. طرز فکر ما با طرز تفکر آنها نمى خواند. مرحوم مطهرى به خصوص یک مقدار موضع گیرى داشت در مقابل اینها و بیشتر با جبهه ملى، ولى بعضى دوستان دیگر معتقد بودند که باید با اینها همکارى داشت. (۲۱)
۵- مطهرى در حسینیه ارشاد: در زمان حاکمیت طاغوت و موج اشاعه فحشا و تباهى در ایران تعدادى از متدینین متمول که عده قابل توجهى از آن ها در شمال شهر تهران سکونت داشتند به نظرشان رسید که خوب است محل مناسبى را براى تبلیغات اسلامى در نظر بگیرند و به فعالیت در این رابطه بپردازند . تنى چند از دوستان متمول مرحوم آیت الله شهید مطهرى (رضى الله عنه) در میان آن جمع بودند. این افراد در جلسات سیار مرحوم مطهرى شرکت مى کردند و تحت برنامه ایشان بودند. قصد آنها این بود که محل مزبور ترجیحا مسجد نباشد تا خانم ها و آقایان بتوانند در تمام ایام و همه حالات در آنجا شرکت کنند. از سوى دیگر محلى باشد که به اصطلاح داراى تالار سخنرانى و مجهز به امکانات صوتى و وسایل پیشرفته آن روز باشد تا قابلیت جذب افرادى را که به این جنبه ها اهمیت مى دهند داشته باشد. جاى مزبور با همت افراد یاد شده تاسیس و به نام حسینیه ارشاد نامگذارى شد. مرحوم شهید مطهرى در شمار کسانى بودند که در این حسینیه به طرح مباحثى در موضوعات مختلف پرداختند. شیوه ارایه مطالب آن مرحوم بسیار شفاف و مجاب کننده بود و در روشن کردن اذهان جوانان نسبت به مسایل انقلاب نیز نقش تعیین کننده داشت. طولى نکشید که جلسات حسینیه بسیار پر جمعیت گردید. براى این که جلسات آنجا از تنوع سخنران برخوردار گردد تصمیم بر این شد که از افرادى همچون دکتر شریعتى براى ایراد سخن دعوت نمایند. (۲۲)
۶ - جذب نسل جوان و روشن فکر: حضرت امام رحمه الله با عنایت خاصى موضوع ارتباط خود و حوزه ها را با محیط هاى علمى، فرهنگى، دانشگاهى و نسل جوان در دستور کار قرار دادند و با ارسال نامه و پیام براى نشست ها، کنفرانس ها و اجتماعات آنان در اروپا، آمریکا و هندوستان و تکثیر و ارسال آن به داخل کشور و توزیع در دانشگاه هاى داخل عملا حوزه و روحانیت را با نسل جوان و طبقه روشن فکر متعهد پیوند زدند و آنان را درگیر مسایل فرهنگى، سیاسى و اجتماعى این نسل نو و پرقدرت نمودند. دانشگاهیان نیز وقتى جذبه و کشش خدایى حضرت امام رحمه الله را از قلب حوزه هاى علوم اسلامى با تمام وجود و عواطف خود احساس کردند به این کانون نور و آسمانى متمایل شده و روى آوردند. در این میان نقش شاگردان ارزشمند و پرورش یافتگان مکتب امام رحمه الله همچون آیات بزرگوار: مطهرى، مفتح، بهشتى، موسى صدر، سعیدى، هاشمى نژاد، دکتر باهنر و. . . دیگر بزرگان در میان دانشگاه ها و مجامع و محافل روشن فکرى و نسل جوان بر کسى پوشیده نیست. آنان در کنار حرکت فراگیر امام پاسخگوى سوالات و نیازهاى فکرى، سیاسى و اعتقادى این قشر بودند. (۲۳)
۷ - شعاع تاثیرگذارى مطهرى: مدتى بعد از آن به زندان بوشهر منتقل شدم. رییس زندان از شاگردان شهید آیت الله مطهرى قدس سره بود. بنابراین با ما با احترام برخورد مى کرد و اتاق بهترى را در آنجا براى ما در نظر گرفت. زندان بوشهر در واقع یک خانه قدیمى بزرگ بود که وضع رقت بارى داشت. من در یکى از اتاق ها با یک قاتل تبعیدى همنشین بودم ! ظواهر اتاق خوب بود و از یک پتو به عنوان فرش در آنجا استفاده مى شد. سه، چهار روز بعد رییس زندان ما را صدا کرد و گفت: عده اى زندانى در اتاق روبه رو هستند و به من گفتند: این آشیخ بیاید پیش ما. من هم راحتى شما را مى خواهم، هر جا راحت ترید مى توانید اقامت کنید. من عرض کردم: آنها چه کاره اند؟ گفت: فرقى نمى کند آن آقا قاتل بود و این ها قاچاقچى! من سرى به اتاق جدید زدم و احساس کردم ساکنین آن اهل نماز و دعا و روزه هستند. اینجا بود که موافقت کردم همنشین قاچاقچى هاى تبعیدى باشم! معتقدم که همین حضرات قاچاقچى سهم بسزایى در تهیه کتاب آیات الاحکام دارند ! من هر بار که مى خواستم در امور روزمره به آنها کمک کنم - مثلا سبزى خوردن را پاک کنم - مى گفتند: نه تو به کارت برس . من هم مجدانه به کار تدوین آیات الاحکامى پرداختم و تمام وقتم به این کار مصرف مى شد. انصافا کار پربرکتى بود. (۲۴)
۸ - موضع گیرى در قبال دولت بازرگان: راجع به دولت موقت یادم است یک تعبیرى مرحوم شهید مطهرى مى کرد، مى گفت: هر دولتى یک اسمى دارد، یک دولت اسم خودش را دولت آشتى ملى گذاشته بود. حالا من عین جمله ایشان را یادم نیست ولى مضمون آن این بود که ایشان مى گفت اگر یک اسم بخواهند براى این دولت موقت بگذارند باید بگذارند دولت بى عرضه ها. یک چنین تعبیرى مى کرد، ایشان همیشه اعتراض داشت به دولت موقت. البته شدت و ضعف داشت بعضى این طور بودند. در قبل از انقلاب هم ایشان روى این ها خیلى حساسیت و موضع گیرى داشت روى منافقین خیلى موضع گیرى داشت. مرحوم شهید مطهرى که اصل جامعه روحانیت هم ایشان بود و مرحوم شهید بهشتى و روى اینها خیلى حساب مى شد در جامعه خیلى حساسیت روى این ها داشتند و در مورد هر فردى که یک نوع انحراف فکرى از اسلام اصیل داشت ایشان حساسیت داشت. روى گروه فرقان حساسیت داشت. یادم هست جلسه اى داشتیم که ایشان جزوه این ها را آورده بود و مى گفت: اینها آخر ما را مى کشند و نابود مى کنند؛ خطر اینها هستند. در مورد منافقین هم مى گفت: خطر اینها هستند، ما از دشمن خارجى نباید زیاد بترسیم. در این مسایل جامعه روحانیت هماهنگى داشت، در عین حالى که خیلى هماهنگ نبود با دولت موقت. (۲۵)
نکته پایانى
ظاهرا با طرح خاطرات و دیدگاه هاى برخى از همرزمان شهید دیگر شبهه اى در مبارز بودن مطهرى باقى نمانده است. ولى شاید تحلیلى که جناب آقاى رفسنجانى از مطهرى ارایه مى کند مى تواند دلیل متقن دیگرى بر مبارز بودن معلم شهید باشد: «شاید بى جهت هم نبود که ایشان (مطهرى) اولین شهید از میان ما بود.» با توجه به این که همه مى دانند ایشان فرد هیجانى، پرخاشگر و غوغا آفرین نبود، بلکه آرام و متین و شمرده حرکت مى کرد. طبعا دیرتر نیز باید مورد توجه دشمن قرار بگیرد اما این که اول سراغ ایشان رفتند نشانه شناخت دقیق دشمنان از ایشان و همین طور عمق کارشان بود. بنابراین دشمنان وقتى تصمیم گرفتند حرکت انقلاب را بى محتوا کنند اولین کسى را که مى بایستى مى زدند ایشان بود. مطهرى به مثابه اولین خاکریز و اولین دیوار اسلام در نظر دشمنان جلوه گر شده بود و طبعا همه تلاش شان متوجه شکستن این سد عظیم بود ... با شهادت آقاى مطهرى نفاق و شرک و کفر و الحاد و به طور کلى استکبار از این جنایت خشنود شد، اما براى ما این اثر را داشت که ملت و جامعه ما را بیدار کرد. اهداف مطهرى را خون و کتاب ها و گفته هایش به انجام مى رسانند. بنابراین شهید مطهرى استوانه انقلاب و شاگرد بسیار فهمیده اى براى امام و آیینه بسیار خوبى براى انتقال افکار امام و واسطه خوبى براى انتقال اسلام به مردم بود و امروز هم خون و آثارش ترکیب بسیار مقدسى براى تداوم انقلاب است. (۲۶)
پی نوشت ها
۱) عضو هیات علمى پژوهشکده تحقیقات اسلامى و مدرس دانشگاه.
۲) حمیدرضا سید ناصرى و امیر ستوده، پاره اى از خورشید ذکر تهران، ۱۳۷۸ ص ۴۳۲.
۳) همان صص ۴۸۹ - 498.
۴) محمد رضا احمدى، خاطرات آیت الله طاهرى خرم آبادى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى تهران ،۱۳۷۷ ج ،۱ ص۳۰۵.
۵) على اکبر محتشمى، خاطرات سید على اکبر محتشمى، سازمان تبلیغات اسلامى تهران ،۱۳۷۶ ص ۱۲۱.
۶) محمدرضااحمدى، پیشین ص ۱۱۳.
۷) على پناهى خاطرات مرحوم حجت الاسلام موحدى ساوجى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى تهران ،۱۳۸۱ ص ۱۱۵.
۸) محمد یزدى خاطرات آیت الله محمد یزدى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى تهران ،۱۳۸۰ ص ۲۰۷.
۹) على پناهى، پیشین ص ۲۱۰.
۱۰) محسن هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه نشر ذره تهران ،۱۳۷۶ ص ۱۱۳
۱۱) حمیدرضا سید ناصرى و امیر رضا ستوده، پیشین ص ۲۵۳ (خاطرات سید حسن طاهرى خرم آبادى).
۱۲) همان (خاطرات مقام معظم رهبرى از شهیدمطهرى).
۱۳) محسن هاشمى پیشین، ص ۳۱۳.
۱۴) همان ص ۱۳۱.
۱۵) محمد یزدى، پیشین ص ۲۴۸.
۱۶) همان ص ۱۸۰.
۱۷) على پناهى، پیشین ص ۲۰۲.
۱۸) محمد رضا احمدى، پیشین ص ۳۱۸.
۱۹) همان ص ۲۳۲.
۲۰) على پناهى، پیشین ص ۷۸.
۲۱) حمید روحانى، خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى تهران ،۱۳۷۶ ص ۱۰۰.
۲۲) محمد یزدى، پیشین ص ۲۲۴.
۲۳) على اکبر محتشمى، پیشین ص ۱۴۱.
۲۴) محمد یزدى، پیشین ص ۱۱۱.
۲۵) حمید روحانى، پیشین ص ۱۳۷.
منبع: فصلنامه رواق اندیشه