مرورى برحوادث پنجاه ساله قبل از نهضت ملی شدن نفت
ایران، در عهد شاهان نالایق قاجار، پس از دو مرحله شکست در جنگهاى یازده ساله خود با روسیه تزارى و عقد قراردادهاى ننگین و اسارت آور گلستان و ترکمنچاى با آن کشور،صحنه رقابت دولتهاى اروپایى به ویژه انگلستان براى گرفتن امتیازات مشابه از سلاطین نالایق قاجار گردید. در این میان،عجیبترین قرارداد، قراردادى بود که دولت ایران با «بارونژولیوس رویتر» منعقد کرد که به موجب آن، امتیاز بهره بردارى واستفاده از کلیه جنگلها، نهرها، معادن ذغال سنگ، آهن، مس،سرب، نفت و غیره، به مدت هفتاد سال به یک شرکت خارجى واگذار مى شد و سهم ایران پس از بهره بردارى 15% از منافع خالص بود. (یعنى سهم صاحب ثروت تقریبا 16 بود) این قرارداد، به حدى عجیب و باورنکردنى بود که حتى «لردکرزن» ازسیاستمداران مشهور انگلستان و از پایه گذاران سیاست استعمارى آن کشور، در باره این قرارداد، چنین مى نویسد:«واگذارى کلیه منابع صنعتى یک مملکت به دست خارجى ، حقیقتا عجیب و غریب به نظر مى آید و حرارت انگلیس دوستى در تهران در هیچ تاریخى تا به این درجه بالا نرفته بود.»
در مقابل چنین قراردادى رجال، جاهل و متملق وابسته به دربار، نامه اى به ناصرالدین شاه نوشته و اظهار داشتند که درطول دوهزاروپانصد سال تاریخ ایران، چنین قدم بزرگى به نفع ملت ایران برداشته نشده است.! ولى با اعتراض و تظاهر مردم سرانجام، شاه مجبور شد صدراعظم، مشیرالدوله را که نقش بسزایى در عقد این قرارداد داشت عزل کند و عملا قرارداد «رویتر» به حالت تعلیق درآمد;
البته استعمار انگلستان از پاىننشست و به موجب قرارداد «دارسى» امتیاز نفت را به مدت شصت سال به دست آورد.(1901 - 1961م) با مشاهده تزلزل ، در ارکان حکومتى سلسله قاجار و وضع آشفته ایران، انگلستان رضاخان را به قدرت رسانید و درصدد برآمد تا با ترویج فرهنگ غربى، تحت عنوان تجدد و تمدن، اسلام را که بزرگترین مانع استبداد و استعمار بود از سر راه بردارد، تادیگر، مقاومتى دربرابر استعمارگرى آن کشور صورت نگیرد. جالب اینکه خود رضاخان درباره اینکه انگلیسیها او را بر سرکار آوردهاند وخواهان تمدید مدت اعتبار امتیاز نفت جنوب هستند، درحضور هیات هشت نفرى مشاورین خصوصى خود، به این دونکته اعتراف کرده است. حاج میرزا یحیى دولت آبادى، در کتاب خاطراتش در این باره چنین مىنویسد: «سردار سپه از روى روحیات نظامى، حرفها را صریح و به اصطلاح عوام، پوستکنده مى زند; چنان که در یکى از جلسه هاى مشاوره خصوصى که در خانه دکتر محمدخان مصدق السلطنه منعقد بود و ازوطن پرستى، صحبت به میان آمد، او گفت: مثلا مرا انگلیسیان سرکار آوردند اما وقتى آمدم، به وطنم خدمت کردم...» و درجاى دیگر مىگوید: «انگلیسیان چند مطلب از دولت ایران مى خواهند، از جمله، تمدید مدت اعتبار امتیاز نفت جنوب،معروف به امتیاز دارسى ...»
ماجرای جالب سید جیکاک استاد رائفی پور
رضاخان ماموریت خود را به خوبى انجام داد; زیرا پس ازتحکیم پایه هاى حکومت خود و مسلط شدن براوضاع، نقاب ازچهره عوام فریبانه خود برگرفت و با لغو قرارداد «دارسى» در سال1312 شمسى قرارداد دیگرى که به مراتب، بدتر از قرارداد اول بود با دستیارى تقى زاده و چندنفر دیگر، با دولت انگلستان منعقد کرد. (قرارداد مشهور به قرارداد 1933) مطابق قرارداد«دارسى» پس از انقضاى مدت قرارداد، کلیه تاسیسات شرکت نفت که میلیونها دلار قیمت داشت به ایران تعلق مى گرفت، ولى رضا خان با انعقاد قرارداد جدید، مانع از این امر گردید، علاوه براین، سى و دو سال، به مدت قرارداد، افزود. سرانجام، باعوض شدن اوضاع و شرایط در جنگ جهانى دوم، در شهریور1320 رضاشاه، به دست ارباب خود سرنگون شد.
در طول سالهاى حکومت رضاخان، قتل عام هایى چون کشتارفجیع مسجدگوهرشاد و جلوگیرى از ترویج و تعلیم احکام دین، کشف حجاب بانوان و شهید کردن مردان بزرگى، همچون مدرس و بازگذاشتن دست افرادى همچون کسروى در کوبیدن اسلام وروحانیت، همگى به هدف ریشه کن کردن دین از قلوب مردم ونابودى روحانیت صورت گرفت، ولى نفوذ دین در میان مردم مسلمان، بیش از آن بود که انگلستان مى پنداشت. در نتیجه،علىرغم تصورانگلستان، پس از شهریور 1320 احساسات ضداستعمارى مردم مسلمان به اوج خود رسید. دراین شرایط جدید ، مجلس دوره چهاردهم، به پیشنهاد دکتر مصدق طرحى را به تصویب رسانید که به موجب آن، دولتها از مذاکره درباره اعطاى امتیازنفت به خارجیان منع شده ودرصورت تخلف،به سه تاهشت سال حبس وانفصال ازخدمات دولتى محکوم مى شدند.
مطلبى که جاى سؤال و تحقیق بیشتر دارد این است که درهمان زمان، یکى از نمایندگان مجلس، در جلسه 12 آذر 1323ماده واحدهاى را به مجلس پیشنهاد کرد و خواهان الغاء قرارداد1933 م. در ارتباط با امتیاز نفت جنوب گردید. براى اینکه اینطرح در مجلس مطرح شود، مى بایست پیشنهاد کننده، موافقت عدهاى از نمایندگان را جلب کند، اما وقتى که طراح، طرح خودرا به دکتر مصدق ارائه داد، وى از امضاى آن خوددارى کرد.
متن آن ماده واحده، پس از ذکر مقدمه اى چنین بود: «... مجلس شوراى ملى ایران، امتیاز نفت جنوب را که در دوره استبداد، به شرکت دارسى واگذار شده بود و در موقع دیکتاتورى نیز آن راتمدید و تجدید نموده اند به موجب این قانون الغاء مىنماید»
البته ممکن است گفته شود: گرچه تصویب طرح پیشنهاد ىدکتر مصدق در ممنوعیت دادن امتیاز جدید، عملا تلاش دولت روسیه را در گرفتن امتیاز نفت شمال (باسهم 50 - 50) به عنوان رقیب دولت انگلستان، خنثى کرد ولى او هنوز شرایط داخلى وخارجى را براى الغاى امتیاز نفت جنوب مناسب نمىدید.
سیر تحولات قبل و بعد از ملى شدن نفت ایران
پس از افشاگریهاى دکتر مصدق و بعضى دیگر از نمایندگان، درمجلس چهاردهم، حمله به انگلستان، در داخل و خارج ازمجلس ادامه داشت و دولت انگلیس نیز در صدد تجدید قرارداد نفت به منظور تحکیم پایه هاى قرارداد سال 1933 بود; زیرا بااعتراف تقى زاده (وزیر دارایى زمان رضاخان هنگام انعقاد قرارداد 1933 و یکى از امضاء کنندگان آن) در مجلس پانزدهم ، مبنى براین که در امضاى قرارداد مذکور، آلت دستى، بیش نبودهاست و نیز افشاى این مطلب که انعقاد و تصویب آن قرارداد، درشرایط خفقان و اختناق صورت گرفته است، عملا این قرارداد درداخل و خارج از ایران، بى اعتبار شده بود. در همین زمان، یعنى چند روز قبل از حادثه پانزدهم بهمن، آیت الله کاشانى، اعلامیه شدید اللحنى علیه شرکت نفت انگلیس صادر کرد و عدهاى ازنمایندگان طرح الغاء قرارداد را به مجلس تقدیم نمودند، ولى دولت انگلستان که در صدد تغییر اوضاع به نفع خودبود، حادثه15بهمن1327 وتیراندازى (ساختگى یاواقعى) به شاه رابه وجود آورد. نقشه طورى طرح ریزى شده بود که در هر صورت، (چه شاه کشته مى شد ویا زنده مى ماند) شرایط به نفع انگلستان تغییر یابد. امابا ناکام ماندن ترور شاه، مزدورانش این حادثه رامستمسک قرارداده و به سرکوبى آزادى خواهان پرداختند.
آیتالله کاشانى، رهبر روحانى مبارزات سیاسى آن روز ، شبانه با وضع اهانت آمیزى به وسیله سرتیپ متین دفترى، فرماندار نظامى تهران در منزلشان دستگیر و به قلعه فلک الافلاک در خرم آباد و سپس به کرمانشاه منتقل و از آن جا به لبنان تبعید گردید. (4) در این دوره، مجلس فرمایشى، مؤسسان تشکیل شد و با تغییر قانون اساسى، بعضى اختیارات، از جمله اختیار انحلال مجلس، به شاه واگذار گردید و به منظور قانونى کردن قرارداد 1933 طرح خائنانهاى موسوم به «قرارداد الحاقى گس - گلشائیان» در اواخر دوره پانزدهم، به مجلس برده شد، ولى با نطق طولانى حسین مکى و مقاومت معدودى از نمایندگان،به تصویب نرسید و دوره پانزدهم مجلس، به پایان رسید. (5) مبارزات پیگیر و شجاعانه ملت ادامه یافت و در این زمان،عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، به دست رادمردى شجاع و مؤمن از فدائیان اسلام، به نام سیدحسین امامى به قتل رسید.
در دوره شانزدهم مجلس، جبهه ملى که به تازگى اعلام موجودیت کرده بود توانست هشت نفر از نمایندگان خود، ازجمله، دکتر مصدق را به مجلس بفرستد. با انتخاب آیت الله کاشانى از طرف مردم تهران و تلاش بعضى از علماى بزرگ،نظیر مرحوم آیتالله العظمى بروجردى، ایشان در خرداد 1329با استقبال با شکوه و بى نظیر مردم تهران (که در میان آنان دکترمصدق و نمایندگان جبهه ملى نیز بودند) به وطن بازگشتند. (6) دریکى از نخستین جلسات مجلس شانزدهم، پیام آیت الله کاشانى،مبنى براعتراض به تبعید غیرقانونى خود و علل آن و بى اعتبارى مصوبات مجلس ساختگى مؤسسان (مجلس سناى سابق) وقرارداد تحمیلى نفت، به وسیله دکتر مصدق قرائت شد. درقسمتى از این پیام آمده است: «... نفت ایران متعلق به ملت ایران است و بهر ترتیبى که بخواهد نسبت به آن رفتار مى کند و قرارداد قانونى که با اکراه و اجبار تحمیل شود، هیچ نوع ارزش قضایى ندارد و نمى تواند ملت ایران را از حقوق مسلمه خود محرومکند.» (7) با عنوان شدن ملى کردن صنعت نفت در سراسر کشور،آیت الله کاشانى طى اعلامیه مفصلى، کوشش در این راه راتکلیف دینى و وطنى ملت مسلمان اعلام کردند.
پس از آن،علما ومجتهدین بزرگى ، نظیرآیت الله سیدمحمدتقى خونسارى ، بهاءالدین محلاتى ، عباسعلى شاهرودى، سید محمود روحانى قمى و کلباسى با صدور اعلامیه هایى و نیز در پاسخ به استفتائات مردم، برلزوم ملى کردن صنعت نفت و حمایت ازآیت الله کاشانى تاکید کردند. (8) از این رو، انگیزه اصلى مردم درحمایت از این نهضت، معتقدات مذهبى آنان بود.
اما در صحنه سیاسى، پس از برکنارى ساعد و على منصور، شاه براى مقابله با بیدارى و یکپارچگى مردم، سپهبد رزم آرا را که فردى دیکتاتور وحامى منافع انگلستان بود، به نخست وزیرى منصوب کرد. او باتلاش فراوان، سعى کرد تا قرارداد الحاقى «گس - گلشائیان» را به تصویب برساند و در مجلس، صریحا به ملت ایران اهانت کرد واداره صنعت عظیم نفت، به وسیله ایران را غیر ممکن دانست;ولى سرانجام، در16اسفند1329توسط خلیل طهماسبى، عضوفدائیان اسلام، به قتل رسید و از صحنه سیاست خارج شد.
با کشته شدن رزم آرا اوضاع به کلى عوض شد و مردم نیز با هدایت آیت الله کاشانى وهماهنگى بعضى ازنمایندگان مجلس،تظاهرات واجتماعاتى در حمایت از ملى شدن صنعت نفت برپا کردند. سرانجام، لایحه ملى شدن نفت در 29 اسفند 1329 درمجلس به تصویب رسید.
نخست وزیرى دکتر مصدق
پس از قتل رزم آرا ، حسین اعلاء ، وزیردربار وقت ، به نخست وزیرى رسید ولى وى پس از مدت کوتاهى استعفا داد. در این هنگام، با پیشنهاد جمال امامى، سرکرده اکثریت مخالف جبهه ملى ، دکترمصدق ، نخست وزیرى را برعهده گرفت.
مساله مهم در اینجا اعضاى کابینه دکتر مصدق است که تعدادى از آنها در کابینه قبلى نیز شرکت داشتند. در این میان ، سرلشکر زاهدى ، که لیدر کودتاى 28 مرداد ونقشى اساسى وتعیین کننده در آن داشت، به عنوان وزیر کشور و باقر کاظمى ، به عنوان وزیر امور خارجه که در یکى از کابینه هاى سابق و دردروه رضاخان نیز همین سمت را برعهده داشت، معرفى شدند.
بعدازمعرفى کابینه ، یکى ازنمایندگان مجلس، درجلسه دوازدهاردیبهشت 1330 چنین گفت: «... من موافقم با دکترمصدق ولى بااین وزراى فراماسون و قزاق که در این کابینه هست مخالفم. ماازدکترمصدق انتظار نداشتیم وزیر فراماسون و قزاق بیاورد... من باوزیر کشورى که نظامى باشد مخالفم ، با دیکتاتورى مخالفم»(9)
آیت الله کاشانى، دست دکترمصدق را درانتخاب اعضاء کابینه اش،کاملا بازگذاشت وهیچگونه توصیه اى نیز نکرد. این مطلب را طى اطلاعیه اى قبل از معرفى کابینه اعلام نمود. (10) در این دوره (اردیبهشت 1330 تا مرداد 1331) آیت الله کاشانى، بارها حمایت خود رااز دولت دکترمصدق اعلام داشت و براى مقابله با مشکلات و کارشکنیهاى داخلى و خارجى، تظاهرات وسخنرانیهایى برپا مى شد.
با پیامها و اعلامیه هاى آیت الله کاشانى، نقشه ها و توطئه هاى عدهاى که درصدد ایجاد اختلافات مذهبى، بین شیعه و سنى و یا با پیشنهاد اخراج زنان از ادارات، درصدد اخلال و آشوب بودند، خنثى شد;
حتى وقتى که انگلستان،دولت دکترمصدق را تهدید به حمله نظامى کرد، ایشان با شجاعت، خطاب به خبرنگاران خارجى فرمودند: اگر این کارصورت گیرد، حکم جهاد مى دهم. زمانى که کارکنان صنعت نفت با تحریک توده ایها و دیگر توطئه گران داخلى و خارجى اعتصاب کرده بودند، آیت الله کاشانى با اعلامیه هایى آنها را به همکارى و اتحاد دعوت کردند و هنگامى که دکتر مصدق به انتشار اوراق قرضه ملى دست زد ، آیتالله کاشانى خرید آنها ویارى دولت را یک امر واجب شرعى، اعلام کرد. (11)
قیام 30 تیر و بازگشت دکتر مصدق به قدرت
در شرایط حساس آن دوران، دکتر مصدق، بهخاطر اختلاف باشاه در مورد تصدى سمت وزارت جنگ، در 25 تیر 1331بدون مشورت وحتى اطلاع آیت الله کاشانى و دیگر همرزمانش استعفاى خود را تسلیم شاه کرد. شاه بلافاصله ، قوام السلطنه راکه فردى مورد اعتماد دربار و ازکهنه کاران عالم سیاست بود، برسرکار آورد و او نیز شروع به ارعاب و تهدید مردم کرد. آیت الله کاشانى مردم را به مبارزه دعوت کرد و در مصاحبه با خبرنگاران، سوگند یاد کرد که اگر قوام برکنار نشود، اعلام جهاد مىکند وشخصا کفن پوشیده ; مردم را همراهى خواهدکرد.(12)
در همین زمان، دو بار، دکتر امینى از طرف قوام براى پیشنهاداتى درباره معرفى وزارى مورد اعتماد آیت الله کاشانى به منزل ایشان رفت ; ولى ایشان در جواب او گفتند: با بودن دکترمصدق ، هیچکس نمى تواند نخست وزیر باشد. (13)
از طرف دیگر، شاه با احساس خطر، حسین علاء، وزیر درباررا در 28 تیر ماه به منزل آیت الله کاشانى فرستاد . ایشان با تندى جواب دادند که به شاه بگویید: اگر مصدق برسرکار برنگردد شخصا به خیابان خواهم آمد ومبارزه را متوجه دربار خواهم کرد . ایشان حتى ارسنجانى، معاون سیاسى قوام السلطنة در آن زمان ووزیر کشاورزى در سالهاى 40 و 41، را که از طرف قوام ، پیشنهادانتخاب شش وزیر رابه ایشان داده بود، باتندى رد کردند وضمن نامه اى به وزیر دربار نوشتند: «اگر تا فردا مصدق بر سرکاربرنگردد، شخصا مبارزه را به طرف دربار، رهبرى خواهم کرد.»(14)
سرانجام، با قیام ملت در 30تیر، به رهبرى آیت الله کاشانى، شاه به برکنارى قوام تن داده و مصدق با سربلندى، با در اختیار گرفتن سمت وزارت دفاع به پست نخست وزیرى بازگشت.
عملکرد دکتر مصدق و آغاز جداییها و اختلافات (مرداد 1331 تا مرداد 1332)
دکتر مصدق پس از بازگشت به قدرت، سرلشکر احمد وثوق رابه عنوان معاون وزارت دفاع، یعنى معاون خود، برگزید.سرلشکر وثوق کسى بود که چند روز قبل از آن، به عنوان فرمانده ژاندارمرى، دستور شلیک به کفن پوشان قیام 30تیر درکاروانسراى سنگى و همچنین کفن پوشان کرمانشاه، همدان وقزوین را صادر کرده بود.(او پس از کودتاى 28 مرداد در همین مقام ابقاءگردید.)ازجمله کسانى که به فرماندهى یکى از واحدهاى مهم انتظامى منصوب گردید،سرتیپ،متین دفترى بود.
او که در سال 1327 فرماندار نظامى تهران بود; شبانه ازطریق بام خانه آیتالله کاشانى وارد منزل شده وایشان را باخشونت و اهانت دستگیر و تبعید کرده بود. (این واحد نظامى،بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 قبل از دیگران وفادارى خود را به شاه اعلام کرد.) بر طبق اسناد به دست آمده از لانه جاسوسى انگلستان ، یعنى از خانه ریچارد سدان، مدیرعامل شرکت نفت ایران و انگلیس، وى نقش فعالى در برقرارکردن رابطه با انگلستان و جاسوسى براى آنان داشته است. (15) او داماد دکترمصدق بود و در زمان سلطنت رضاخان، به مقام نخست وزیرى رسید. على رغم این سوابق، دکتر مصدق او را از اعضاى هیات ایرانى، به هنگام مسافرت به شوراى امنیت قرار داد و اعتراض سایر اعضاى هیات نیز به جایى نرسید.
از دیگر افرادى که به موجب اسناد خانه سدان، سالها براى شرکت نفت جاسوسى مى کردهاست وازطرف دکتر مصدق به سمت معاون وزارت کارمنصوب شد، دکترشاپوربختیار بود.این انتصابات و انتصاب بعضى دیگر، نظیر دکتر اخوى به سمت وزارت دارایى و نصرت الله امینى به سمت شهردار تهران، مورداعتراض آیتالله کاشانى قرارگرفت.ایشان طى نامه اى خصوصى ، نسبت به این انتصابات که عملا پایمال کردن خون شهداى قیام30تیر محسوب مىشد اعتراض کردند ; چرا که مسببین آن حادثه و عاملین کشتار مردم، نه تنها به مجازات نرسیدند بلکه بعضى از آنها نظیر سرلشکر وثوق، ترفیع درجه یافتند.
در این میان، بعضى از اطرافیان غرب زده دکتر مصدق که باروحانیت میانه خوشى نداشتند نزد او از وحانیت بدگوییها مى کردند. دکتر مصدق نیز در ششم مرداد 1331 نامه تندى به آیتالله کاشانى نوشت و از ایشان خواست که از هرگونه دخالت در امور سیاسى کشور خوددارى کنند. (16) واقعیت این بود که دکتر مصدق پس از روى کار آمدن مجدد ، روش جدایى دین ازسیاست را که قوام السلطنة نیز برآن تاکید داشت پیشه خودساخت; ولى آیتالله کاشانى بارهاگفته بودند که در اسلام ، دین از سیاست جدا نیست : اسلام، با تشکیلات کلیسایى فرق دارد ومشارکت روحانیون در سیاست به معناى رسیدگى به امورمسلمین است که خود یک وظیفه مشخص دینى است. (17) دکترمصدق به گواه یادداشتهاى سیاسى ارسنجانى، معاون سیاسى قوام و رئیس تبلیغات او در حکومت چهار روزه اش، که در سال1335 منتشر گردید، تمام قدرت خود را براى حمایت ازقوام السلطنة و استخلاص وى به کار برد. او براى لغو قانون تعقیب و مجازات قوام السلطنة به عنوان مفسد فى الارض ومصادره اموال او که در تاریخ 12 مرداد 31 به تصویب مجلس رسیده بود ، قانونى تحت عنوان «اجازه تعقیب قوام» به مجلس برد که هدف او این بود که قانون قبلى را لغو کند.
زمینه هاى کودتاى 28 مرداد و عوامل شکست نهضت
1- با اینکه دکتر مصدق قبل از رسیدن به مقام نخست وزیرى بارها ضمن نطق هایى در مجلس، مخالفت خود رابا واگذارى اختیارات قانونگذارى به یکى از وزرا یا دولت اعلام کرده و آن را مخالف قانون اساسى مىدانست در تیر ماه 1331 ازمجلس تقاضاى اختیارات قانونگذارى به مدت شش ماه را نمود که مجلس، در آن موقع با این تقاضا موافقت نکرد و او تحت عنوان اختلاف با شاه بر سرگرفتن پست وزارت جنگ در 25تیرماه استعفاء کرد، ولى سرانجام پس از به قدرت رسیدن مجدد در 21 مرداد 1331 این اختیارات را از مجلس گرفت وبراى باردوم در دى ماه همان سال تقاضاى تمدید این اختیارات را کرد.در آن موقع، آیت الله کاشانى که رئیس مجلس شوراى ملى بودند طى نامه اى به مجلس لایحه مزبور را ناقض اصول 11، 13، 24،25، 27 قانون اساسى و اصول 7، 27، 28 متمم آن دانسته و به شدت با این امر مخالفت کردند و از اصل تفکیک قوا به عنوانضامن بقاى دموکراسى و آزادى ملت دفاع کردند.
2- عدم دستگیرى و مجازات مسببین کشتار مردم در 30 تیرماه 1331 و نجات قوام السلطنة از اعدام و مصادره اموال، باحمایت دکتر مصدق که قبلا بدان اشاره شد. این انتصابات وکوتاهیها در مجازات جنایتکاران، مردم انقلابى را از مجاهدت وجانفشانى در راه نهضت دلسرد مى کرد و اعتراض جامعه روحانیت به ویژه آیتالله کاشانى را درپى داشت، ولى دکترمصدق به گونه اى عمل کرد که عوامل حزب توده و روزنامه هاى جیره خوار دولت، زشتترین ناسزاها و تهمتها را به آن روحانى مجاهد نسبت دهند. به عنوان مثال، وقتى که ایشان در اسفند،1331 با خروج شاه از کشور مخالفت کرد، زیرا آن را توطئه حساب شده دربار و عوامل خارجى مىدانستند، ایشان را به سازش با دربار متهم کردند. لازم بهذکر است که دکتر مصدق باخروج شاه موافق بود و حتى مخارج سفر او را به میزان ده هزاردلار تامین کرد. (27)
3- دکتر مصدق با این که براى بار دوم، اختیارات ویژه قانونگذارى را از مجلس گرفت و با این که در دادن این اختیارات به او پنجاه نفر از هشتاد نماینده مجلس آن دوره، راى مثبت داده بودند و انتخابات این دوره از مجلس در زمان خود دکترمصدق انجام گرفته بود، پس از برگزارى انتخابات، درباره آنگفت: «بااین حال، اطمینان کامل دارم که 80 % از نمایندگانى که به مجلس مى روند، نماینده حقیقى ملت خواهند بود و جزبه صلاح مملکت کارى نمىکنند. (28)
باوجود همه این مسایل، اوبراى از بین بردن مصونیت پارلمانى نمایندگان مخالف، در صدد انحلال مجلس برآمد ; زیرا عدهاى از نمایندگان مجلس در مقابل خلافکاریهاى دولت سکوت نمى کردند و چند نفر از آنان طرح استیضاح دولت رامطرح کردند.دکترمصدق مدعى شدکه مجلس در کار دولت کارشکنى مىکند و باعذرهاى گوناگون از حضور درمجلس و جواب، خوددارى کرد و سرانجام با رفراندمى عجیب و غریب در 12 مرداد 1332 مجلس را منحل کرد.
جالب این که کودتاى 28 مرداد تنها شانزده روز پس ازانحلال مجلس به اجراء درآمد چرا که دیگر، سنگرى به نام مجلس براى افشاى نقشه ها و توطئه هاى دشمنان وجود نداشت و دست شاه و حامیان داخلى و خارجى اش براى اجراى نقشه کودتا به سرکردگى سرلشکر زاهدى باز بود.
بامطالعه حوادث سیزده ماهه، بین نخست وزیرى مجدد دکترمصدق تا کودتاى 28 مرداد، به این نتیجه مىرسیم که استعمارانگلستان با همکارى ظاهر و پنهان مقامات آمریکایى و دستگاه جاسوسى این کشور، تنها راه غلبه بر نهضت ملى مردم ایران و به شکست کشاندن آن را جدا کردن مردم و دولت دکتر مصدق ازروحانیت مبارز، که پرچمدار مبارزات سیاسى - مذهبى آن آیت الله کاشانى بود، تشخیص داد. از این رو نقشه هاى وسیعى براى ایجاد اختلاف و بدبینى در میان این دو قشر، به اجراء درآمد و در این راه از عوامل حزب توده و چپ گرایان تاروشنفکران غرب زده وابسته به خود، حداکثر استفاده را بردند.
دکتر مصدق نیز به عمق فاجعه اى که بعد از کنار گذاشتن آنروحانى مجاهد، پیش خواهد آمد پى نبرد و همواره فکر مى کرد که دولت او براى همیشه، حمایت توده هاى مردمى را با آن اتحاد و همبستگى سىتیر 1331 به دنبال خود دارد. وقتى که آیت الله کاشانى مقدمات کودتا را مشاهده کرد و توطئه دربار به سرکردگى سرلشکر زاهدى و هماهنگى آمریکا و انگلیس باهدایت ژنرال «شوراتسکف» (عامل سیا در تهران) و «هندرسن» سفیر کبیر آمریکا و دیگر عوامل مزدور داخلى را جهت سرنگونى دکتر مصدق محرز دید، یک روز قبل از کودتا با لحن تلخ و شکوه آمیزى که از خاطر رنجیده اش حکایت مىکرد حتمى بودن وقوع کودتا را طى نامه اى به وى اطلاع داد. درقسمتى از این نامه آمده است:
«...صلاح دین وملت براى این خادم اسلام بالاترازاحساسات شخصى است و علىرغم غرض ورزیها وبوق وکرناى تبلیغات شما، خودتان بهتر از هرکس مىدانید که هم و غمم در نگهدارى دولت جنابعالى است که خودتان به بقاى آن مایل نیستید. ازتجربیات روى کارآمدن قوام و لجبازى هاى اخیر،برمن مسلم است که مىخواهید مانند سى ام تیر کذایى یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید». زاهدى را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید وحالا همان طورکه واضح بوده،در صدد به اصطلاح، کودتاست.
اگر نقشه شما نیست که مانند سى ام تیر عقب نشینى کنید وبه ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همان طور که در آخرین ملاقاتم به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت ازانگلیسها کمک کرد و حالا بهصورت ملى و دنیاپسند ىمى خواهد به دست جنابعالى این ثروتها را به چنگ آورد و اگرواقعا با دیپلماسى نمى خواهید کنار بروید این نامه من سندى درتاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدیهاى خصوصى تان نسبت به خودم از وقوع حتمى یک کودتا به وسیله زاهدى که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جاى هیچ گونه عذر موجهى نباشد».
متاسفانه دکترمصدق به جاى اقدامات فورى و پیشگیرانه جواب زیر را خدمت آیت الله کاشانى ارسال کرد: «27 مرداد، مرقومه حضرت آقا به وسیله آقاحسن آقاسالمى زیارت شد، اینجانب مستظهر به پشتیبانى ملت ایران هستم والسلام. (29)
با توجه به جواب دکتر مصدق، به این نکته پى مىبریم که یکى از عوامل دیگرى که در شکست نهضت ملى مؤثر بود،سیاست مماشات و سازش در مقابل توطئه گران بود. به عنوان مثال، سرلشکر زاهدى دو نوبت (یکى در شهریور 1331 ودیگرى در اوایل اسفند 1331) به اتهام شرکت در طرح کودتاعلیه دولت مصدق وکمک به ایل بختیارى براى شورش ،دستگیر (30) ولى هر بار با وساطت دربار آزاد شده بود. این سیاست به حدى در سرنگونى دولت او مؤثر بود که حتى یکىاز شیفتگان دکتر مصدق نسبتبه او انتقاد کرده و مىنویسد:
باوجود اینکه دکتر مصدق از فعالیت پشت پرده اطلاع کافى داشت ... با پیروى از سیاست همیشگى خود که مبنى بر عدم قاطعیت و مماشات بود، حتى پس از شروع کودتا، تا عمق حادثه را درک نکرد حاضر نشد که حتى بنابر درخواست و اصراربعضى از یاران صدیقش با اعلام رادیویى از مردم استمداد بطلبد. (31) از این رو مىبینیم، که در سى ام تیر با اینکه شاه بر سرقدرت و دکتر مصدق برکنار شده بود، اما وحدت و یکپارچگى مردم با هدایت روحانیت، شاه را به زانو درآورد و مصدق به قدرت بازگشت ولى در 28 مرداد با این که شاه فرارى بود ومصدق با سمت وزارت دفاع بر سرقدرت بود، کودتا به وقوع پیوست بعد از وقوع کودتا و روى کار آمدن سرلشکر زاهدى، وقتى که دولت مذاکره را با دولت انگلستان آغاز کرد.
آیتالله کاشانى به مبارزه با حکومت برخاسته و نسبت به وضع اختناق آمیز آن روز و بى اعتبارى مصوبات مجلس هیجدهم وقراردادهاى نفت باکنسرسیوم، به سازمان ملل نامه اى نوشتند. دراعلامیهاى که در رابطه با عقد قرارداد با کنسرسیوم صادر کردندصریحا به سیاستهاى آمریکا و همکارى و تجدید رابطه بادولت انگلستان حمله کردند. (32) بنابراین مىبینیم که مبارزاتایشان حتى پس از کودتاى 28 مرداد علیه دولت زاهدى ومذاکرات او با آمریکا و انگلستان جهت عقد قراردادهاى نفتى ومحوآثارنهضت ملى کردن نفت ادامه داشت. سخنگوى دولت زاهدى ازایشان به عنوان شخص مجهول الهویه اى که مى خواهد جنجال راه بیندازد ونظم رابرهم زند نامبرد وبانقشه حساب شده اى فرزندجوانش، سیدمصطفى رامسموم کرد.سپس با دستگیرى وزندانى کردن آن عالم مجاهد،ایشان راتاآستانه اعدام پیش بردند واگرایستادگى جامعه روحانیت،به ویژه آیتالله العظمى بروجردى، قدس سره، نبودازآن مهلکه،نجاتنمىیافتند. (33)
البته دربار شاه در هرزمان سعى مى کرداز وجهه علماى دینو مراجع و روحانیون مورد اعتماد و علاقه مردم به نفع خوداستفاده کرده و یا حداقل، حیثیت آنها را لکهدار کند. به همین دلیل مىبینیم که بعد از کودتاى 28 مرداد، سرلشکر زاهدىبدون اطلاع قبلى وبهطورناگهانى به منزل آیتاللهکاشانى رفته وسوگند یاد کرد که راه مصدق را در مساله نفت ادامه دهد و آیتالله کاشانى از او خواستند که براى اثبات صداقتخود، دستورآزادى افراد دستگیر شده را صادر کند و مطبوعات نیز آزاد باشند.و... ولىبه محض مخالفت واثبات سرسپردگى زاهدى به آمریکاو انگلستان، ایشان مخالفت و مبارزه خود را با دولت او شروعکردند و شاه در آخرین لحظات عمر ایشان براى بدنام کردن آنعالم مجاهد، بدون اطلاع قبلى، به عنوان عیادت به منزل ایشانآمد، ولى ایشان از او روى گردانده و با او صحبتى نکردند. (34)